عطر اسپند از مشامم میرسد تا استخوان
می پرد امواج رویا از دکل های سرم
حالتی بین نماز و توبه میگیرد دلم
میشود دنیا به کامم میچکد دور و برم
طرح لبخند بر لبانت میشود چشمان من
انعکاس نرم خوشحالی میان روی تو
میرود بالا دوباره، مینشید جای خود
شانهی باد شمالی در میانِ موی تو
میفشاری دست من را میشود دستان تو
حلقه ای از مهربانی ، جای آن بر گردنم
باورش سختَ ست ولی با حلقهای از گلبهار
مینشینی در کنارم می نشانی بر سرم
شعر خود را مینوازی بی دهان از جان و دل
زیر باران درختی مشرف و بی سر زبان
شعر خود را مینوازم بیدهان از جان و دل
میپذیری شعر من را میپذیرم بیدهان
میشوی دنیای نورم، مانده می ماند زمان
عطر اسپند همچنان سوی مشامم میرسد
با کمی باد ملایم مرگ مغزی حتمی است
توده ای از بوی گل بر استخوانم می رسد
ناگهان پروانهای زیبا میآید نزد تو
چشم تو محو تماشای زوایا میشود
میروی دنبال پروانه مرا ول میکنی
انتهای خوابِ هرشب هم همینجا میشوید
#سعید_قنبری
قالب شعر چهار پارست که به اشتباه غزل درج شده