عزیزان قدر یکدیگر بدانیم
در این دنیا سرودِ دل بخوانیم
خدا داند که روزی حسرت و درد
به جا ماند ، بت بد را شکانیم
محبّت که ندارد هیچ خرجی
پس آن را ما به یکدیگر برانیم
گذشت و مهربانی ماندگار است
در این دو، گوی سبقت را ستانیم
چرا بیزار باشیم از رفیقان؟
مگر باید در این دنیا بمانیم ؟
همیشه سعی ما این باشد ای دوست
که بذر مهربانی را فشانیم
جفا کاری نباشد کار انسان
وفا را مثل بارانی چکانیم
چرا که نسل انسان هست هم پشت
درخت آدمیت را نشانیم
اگر هم نوع خود را زار دیدیم
غمش پاسخ دهیم ،نه که نمانیم
خدای مهربانم برترین است
گمان در دوره آخر زمانیم
کژی ، نا راستی ، شد پیشه ما
به من برگو عزیز ،از چه چنانیم
مگر آن مهربان دادار دانا
نگفتست در زمین ما حکمرانیم؟
کجا شد مهر و الفت در جهانم
چرا در مهر به انسان سر گرانیم؟
هر آنکس کو نشانی دارد از مهر
بُوَد برتر ، چرا این را ندانیم
نمی دانم چه گویم وصف انسان
گمانم از محبت بی نشانیم
خداوندا به حق ذات پاکت
تو را سوگند دهم،بی مهر نمانیم