يکشنبه ۲ دی
عشق شکسته شعری از محمد صوفی
از دفتر کیمیای عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ تير ۱۳۹۵ ۲۰:۰۰ شماره ثبت ۴۸۶۶۷
بازدید : ۶۶۹ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب محمد صوفی
|
گل خشکیده ای روزی کناری
چنان افتاده بود بر خاک زاری
گرفتم ساقه ی خشکیده اش را
بیاوردم ورا از بهر یاری
نهادم ساقه اش در اب روشن
ندیدم سبزی از اب بهاری
گمان کردم که جزءرفتگانست
دگر هرگز ندارد روزگاری
نهادم قامتش در خاک اندوه
که تا گردد فقط یک یادگاری
بیامد شاهدی با روی خندان
که عشقی رابه خاکی میسپاری
دوای درد عشق اب حیاتست
ورا می بایدش در می گذاری
گل خشکیده را در می نهادم
چو می در جان او میگشت جاری
به اواز بلند می گفت هر دم
که من را وارهاند از خماری
دوای درد عشاق شکسته
فقط چنگست و سازو میگساری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
فقط چنگست و سازو میگساری
درود
زیبا ودلنشین بود