جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر کوروش فلاح نژاد (رِند)
آخرین اشعار ناب کوروش فلاح نژاد (رِند)
|
من پُرم
از حسرت
از آه
از دردناک ترین صفت ها
بیشتر از همه اما
از جاگذاشتگی پُرم
من تمام خودم را یکبار
در دستهای تو
جاگذاشتم
ولی تو تمام مرا
زیر پاهایت انداختی
از آن پس
تا برگشتن دوباره به دستهای تو
شعرهایم را
در کوهستان
در دریا
در جنگل و دشت
حتی در قلب قطبها
جا میگذارم
حسهای خودمرا
لای دفترهای نم گرفته
توی سلولهای مغزم
در صفحه های نورانی دستگاههای مدرن
توی هزار توی صفحات وِب
توی الکترونهای جاری فیش سه و نیم میلیمتری هدفونم
جاگذاشتم
خاطره هایم را
در صدای باد
در جویبارهای آرامبخش در انتظار پیک نیک
در طعمه های نوک قلاب کنار رودخانه
در نگاه پر از ترس ماهیهای صید شده در حال رها سازی
در عکسهای پر از ژست خنده
در تمام سکانسهای فیلمهای مشترک مان
در تمام نتهای موسیقی دستگاه پخش در حال سفر
در گرمای ذغالهای منقل مسافرتی
جاگذاشتم
اشکهایم را
در شب یلداهای بی تو
در سفره های یک نفره هفت سین هر سال
در عکسهایی که از روی دیوار برداشتم
در رختخواب تهی از عشقِ هر شبم
در تارهای سفید رو به افزایش موهایم جلوی آینه یِ صبحگاهی
در جمله های خنده دار ترجمه زبان دفتر چرکنویست
در نقل قولهای پر از انرژی چسبیده به یخچال
در اسم پاک شده ات از شناسنامه ام
جاگذاشتم
من غریزه هایم را
در سروتونین های ترشح شده هنگام لمس دستهای تو
در اندورفین های ریخته شده به رگهایم
در بی نیازی ام از نیکوتین
در دوپامین هایی که تو باعث تنظیم آنها بودی
در فعل و انفعالات غده یِ هیپوفیزم
در فشار اعتیاد وار بدنم برای تولید دوباره این هورمونها
در نوسان فشار خون و تعداد ضربانهای قلبم
جاگذاشتم
نگاهم را
در آخرین چشم در چشم مان
در آخرین عکس دو نفره
در آخرین نگاهمان به یک منظره
روی هر تماس دریافتی ام
در افق دلگیر آخرین روز رفتنت
روی عقربه های خنجر مانند و بی ملاحظه یِ ساعت
روی سپیدی جا مانده از حلقه ام در انگشت میانی
و لباسهایی که از فرط تندی در خانه جا گذاشتی
جاگذاشتم
امیدم را
در آخرین پیامکهایِ بی خدا حافظی ات
در عطر ولنتاینی که عمدا جا گذاشتی
در ته مانده لوازم آرایشهای استفاده شده ات
در آخرین جمله پشت خطت که: دیگر هرگز زنگ نزن
در تیوپ مچاله شده رنگ جدید موهایت این بار بدون نظرم
در لبه پنجره ایی که خُرده نان برای پرنده ها میگذاشتی
در گلدان خالی که روزی کاکتوسهایت را در آن کاشتی
جاگذاشتم
من همه چیزم را در گذشته هایی که با تو گذراندم جا گذاشتم
تمامم را
من پُر از جاگذاشتگی ام
کاش فقط اندکی هم در یادت جا مانده باشم
تا مجبور نباشم اینطور ذلیلانه از نیازهای زمینی ام شعر بسازم.
خرداد 95 کوروش فلاح نژاد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حسهای خودمرا
لای دفترهای نم گرفته..............................