بهاره فراموش شده

میترسم عاقبت خرداد گلهایش را تسلیم تابستان کند

من میترسم اواز هَزار زودتر از یک ماه دیگر به یغما برود


درود نازنین
شعری زیبا وبا احساس بود
اما به نظرم کمی نیازبه ویرایش داشت
ببخشید جسارتم رو اما من با اجازه تون ویرایشش کردم
شعرتون درنحوه ی چینش کمی نامرتب بود
بعضی کلمات هم تکراری بودند
وجملات هم سلیس وروا ن نبودن
مثلن درابتدا
گفته بودید قفس قلبش
گلی که درباغچه هست دیگه تو قفس نیست چون جایگاه گل تو باغچه هست وگل دوست داره باغچه رو درواقع وقتی چیده میشه می ره تو قفس دست ادما !
ومن قفس رو حذف کرد
بعد هم کلمه ی دارد
دوبار تکرارشده بود که این هم حذف شد
وکمی بال وپروتصویر دادم به ابتدای شعر
کمی پای گلهایش نشستم هم شد
نشستم کنارگلها که روان تره
دراین جمله هم
راستش را کمی ترسی توی دلم نشسته
باید راستش را بخواهیدمی بود که درسته اما یا فراموش شده یا ..........
که اینجاهم من( را )راحذف کردم وروان ترشد
درپایان هم
من میترسم اواز هَزار زودتر از یک ماه دیگر به یغما برود
این جمله هم روان نبود که دستکاری شد
خیلی احساس خوبی دارید
وزیبا می نویسید
حیفم اومد این اشکالات کوچک را نگم
موفق باشید بانو
باکمی تلاش اشعارتان خیلی زیبا میشند


با اجازه تون یه دستی بردم توش واین شد
البته این نظره فقط وشما مختارین من نظرمو گفتم

باغچه را دیدم

در قلبش

گلی دارد

ویک حصار

دوز پامچال

که زیباترش کرده بود ..........

نشستم

کنار گلها

راستش

کمی وحشت کردم!!

می ترسم

عاقبت خرداد

گلهایش را

تسلیم تابستان کند

و به یغما برود

زودتر ازهزار!!!!!!!

درکمتراز

یک ماه دیگر..........

موفق باشی خواهرخوبم