يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
گریه می کنم
به حال این روزهای سیاه
سرد است هوای خیالم و
انگار
قدم میزنم روی برف
به گمانم
چیزی به وسعت مرگ
انتظار می کشد مرا
تا رهایی دهد جسم و روحم را
ای امید فردا
بگذار پرواز کنم از سرزمین رنج ها و
تو ای دوره گرد بینوا
مرثیه ای بلند بخوان
گریه اش با من
این روزها
چون الوار شکسته ای
از یک قایق چوبی غرق شده
ویلان مانده ام
وسط دریای طوفانی روزگار
از چرخ بد زندگی
شلیک شد گلوله ای و
آرزوهایم را کشت
حال
با هزاران کبوتر زیبای خیال
چه کنم
دوران غریب و تنهاییست
مومن همسایه از عطسه میترسد و
من از صبر
ساده میگویند آدمهای تقدیر
نگران نباش
درست میشود همه چیز
نه
این فقط یک شایعه است ..
..........................................
از مجموعه شعر : فصل رهایی
شاعر : عبدالله خسروی (پسرزاگرس)
این شعر را امروز در وصف این روزهای خودم گفتم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.