سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 آذر 1403
    5 جمادى الثانية 1446
      Thursday 5 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۵ آذر

        بیگانگی

        شعری از

        جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)

        از دفتر فریاد نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۲۰ شماره ثبت ۴۷۳۲۲
          بازدید : ۶۹۰   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
        آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)

        ای فلک این بار نادانی مرا بر دوش چیست

        در دیار بی زبانان حکمت این گوش چیست

        راست کی باشد رهی، کوری به تاریکی رود

        راه دیگر را گزیدن  این همه پاپوش چیست

        بس که با هم دیده ام جلاد و مفتی روز شب

        آنچه در سر گردد از شکل خدا منقوش چیست

        مست را آخر چرا اینان ملامت میکنند

        مغز چون گردد اسیر ،پس کارکرد هوش چیست

        کاروان رفت و به عمد ما از همه جا مانده ایم

        علت شمعی که در شب میشود خاموش چیست

        خودفریبی آفت عقل است و ارث ماندگار

        گر ندارد شهر طاعون این هزاران موش چیست

        آید از مسجد اذان ، میخانه ها پر میشود

        باعث این اعتماد و باور مخدوش چیست

        حاصل "فریاد"ها تا بامداد  کوچه ها

         گر شود داروغه هم با دزدها همدوش چیست
         
        پ.ن : گاهی آدم در سرزمین خود ناگهان بیگانه میشود
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۴۵
        سرور خوبم دروردی پیوسته از جان تقدیم شما گرانقدر و قلم خوبتان زور سپاس بژیت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۲۳
        بس که با هم دیده ام جلاد و مفتی روز شب...دروداستادم...آموختم خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۱۷
        درود بزرگوار
        غزلی ناب و زیباست خندانک خندانک
        مهدی حریفی
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۳۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما...مرحبا...مرحبا
        بی شک یکی از آثار به یادماندنی حضرتعالی بود...درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۷
        با سلام استاد بسیار خوب سروده اید موفق باشی
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۳۷
        آید از مسجد اذان ، میخانه ها پر میشود



        باعث این اعتماد و باور مخدوش چیست
        .........
        باعث این است که صدای اذان از بیرون می اید نه از درون خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۵۰
        اگر بخواهم در میان اشعار و آثار زیبای جناب سلطانیا یکی را بعنوان شاه اثر و سلطان آثار ایشان انتخاب کنم ...بی مععطلی و مکث همین اثر را نام خواهم برد.
        یک اثر با خصوصیات کم نظیر و ماندگار...
        بدنه و ساختار کار بی نهایت مستحکم و پیوسته ...
        آهنگ بیرونی و درونی اثر بسیار خوش و گوشنواز...
        حس درون اثر آنقدر باور کردنی و ملموس بود که جای هیچ تردید در آن نبود...
        کار یک کار ماندگار و فاخر بود...ختم کلام/
        استاد عزیز و دوست بسیار خوبم بی نهایت بی نهایت لذت بردم و بهره بردم آموختم نیز...
        کاروان رفت و به عمد ما از همه جا مانده ایم
        علت شمعی که در شب میشود خاموش چیست
        درود بر شما... خندانک
        یاسر رییسوند(پاییز)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۱
        خندانک عالیست شاعر عزیز
        یاداور غزل واعظان حافظ را برایم شد خندانک
        محمدعلی جعفریان(عاشق)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۸
        سلام



        شعر زیبایی بود


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۵
        ............ خندانک خندانک خندانک .................
        زیبااا بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        هزارااان درود خندانک خندانک خندانک
        ............ خندانک خندانک خندانک .................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        به هنگام حمله ی ناپلئون به روسیه دسته ای از سربازان او در مرکز شهر کوچکی از آن سرزمین همیشه برف در حال جنگ بودند ...یکی از فرماندهان به طور اتفاقی از سواران خود جدا می افتد و گروهی از قزاقان روسی رد او را می گیرند و در خیابانهای پر پیچ و خم شهر به تعقیب او می پردازند .فرمانده که جان خود را در خطر می بیند پا به فرار می گذارد و سر انجام در کوچه ای سراسیمه وارد یک دکان پوست فروشی می شود و با مشاهده ی پوست فروش ملتمسانه و با نفس های بریده بریده فریاد می زند : کمکم کن جانم را نجات بده . کجا می توانم پنهان شوم؟!پوست فروش میگوید : زود باش بیا زیر این پوستینها و سپس روی فرمانده مقداری زیادی پوستین

        می ریزد ...پوست فروش تازه از این کار فارغ شده بود که قزاقان روسی شتابان وارد دکان می شوند و فریاد زنان می پرسند : او کجاست ؟ ما دیدیم که او آمد تو!!!قزاقان علیرغم اعتراضهای پوست فروش دکان را برای پیدا کردن فرمانده فرانسوی زیر و رو می کنند . آنها تل پوستین ها را با شمشیرهای تیز خود سیخ می زنند اما او را نمی یابند سپس راه خود را می گیرند و می روند .فرمانده پس از مدتی صحیح و سالم از زیر پوستینها بیرون می خزد و در همین لحظه سربازان او از راه می رسند .پوست فروش رو به فرمانده کرده و محجوب از او می پرسد : ببخشید که همچین سوالی از شخص مهمی چون شما می کنم اما می خواهم بدانم که اون زیر با علم به اینکه لحظه ی بعد آخرین لحظات زندگیتان است چه احساس داشتید ؟فرمانده قامتش را راست کرده و در حالی که سینه اش را جلو میداد خشمگین می غرد : تو به چه حقی جرات میکنی که همچین سوالی از من بپرسی ؟ سرباز این مردک گستاخ را ببرید چشماشو ببندید و اعدامش کنید . من خودم شخصا فرمان آتش را صادر خواهم کرد !!!محافظان بر پیکر پوست فروش چنگ زده کشان کشان او را با خود می برند و سینه کش دیوار چشمان او را می بندند پوست فروش نمی تواند چیزی ببیند اما صدای ملایم و موجدار لباسهایش را در جریان باد سرد می شنود و برخورد ملایم باد سرد بر لباسهایش خنک شدن گونه هایش و لرزش غیر قابل کنترل پاهایش را احساس می کند ...سپس صدای فرمانده را می شنود که پس از صاف کردن گلویش به آرامی میگوید :آماده ............. هدف .....در این لحظه پوست فروش با علم به این که تا چند لحظه ی دیگر همین چند احساس را نیز از دست خواهد داد ؛ احساسی غیر قابل وصف سر تا سر وجودش را در بر می گیرد و قطرات اشک از گونه هایش فرو می غلتد پس از سکوتی طولانی پوست فروش صدای گامهای را میشنود که به او نزدیک میشوند ...
        سپس نوار دور چشمان پوست فروش را بر می دارند . پوست فروش که در اثر تابش ناگهانی نور خورشید هنوز نیمه کور بود در مقابل خود فرمانده فرانسوی را می بیند که با چشمانی نافذ و معنی دار چشمانی که انگار بر ذره ذره وجودش اشراف دارد به او می نگرد...آنگاه به سخن آمده و به نرمی می گوید : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم !

        روزگارتان خوش خندانک خندانک
        سمانه هروی
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۵۳
        خندانک
        دروود

        شعر بشیار زیبایی بود
        خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۱۰
        درود بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۳۵
        در دیار بی زبانان حکمت این گوش چیست ...

        امان از این بیگانه شدن ...

        جناب سلطانیا دستمریزاد خندانک
        مثل همیشه اثری متشخص را آفریده اید خندانک
        درود و احسنت خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۵۴
        حاصل \"فریاد\"ها تا بامداد کوچه ها

        گر شود داروغه هم با دزدها همدوش چیست

        خندانک خندانک خندانک
        درود بر جناب سلطانیا گرامی
        اثر بسیار زیبایی را خلق کردید لذت بردم از کلام نابتان
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2