یک زن

سیده بزرگوار و استاد گرانقدر عزیز بسیار مسرورم که اولین خواننده این شعر هیجا انگیز و بسیار زیبایتان هستم از اینکه خادمی مهر قلمتانرا می نمایم به خود می بالم

سایه ی خاکستری غروب دلگیر جمعه ای ،


بر بام افسون چشمانش مات شده!


نامفهوم ترانه ای ،بر لبان بی رنگش می خندید ؛


وانگشتان کشیده وبلندش در قاب سیاه لاک، فروخفته


نوای گنگ قلبش با لرزش خفیف دستانش همنواز


درود استادبانوی عزیزم
بسیاررررررررررر زیبا وعمیق بود
هزاران آفرین

درود بانو
بسیار جالب و زیباست

بسیارعالی

تماماً پربار

بسیار لطیف و زیبا

درودبر بانوی بزرگوار. بسیار زیباسرودید .

زن ها اینگونه می میرند
.......
من این شعر ها را خیلی دوست دارم
پر حرف و کنایه
افریین
افرین
افرین

درودبرآلاله سرخ
بانوی گرامی خوشحالم که پس چندی
افتخارحضور دربزم شعرتان نصیبم شده
شادباشید ومستدام

........... ...........
درودی از جان بر استاد سپیدهای زیبااااا و لطیف
قلمتان جادویی است
............. .................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:
ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده... شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند:
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .
ملا گقت:
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

یادمان باشد:
با همان متری که دیگران را اندازه میگیریم ،اندازه گیری می شویم 2: ............
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:
ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده... شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند:
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .
ملا گقت:
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

یادمان باشد:
با همان متری که دیگران را اندازه میگیریم ،اندازه گیری می شویم

قدمهاتان محکم و قلمتان ماندگار، بسیار زیبا بود

درود بر استاد بانوی گرامی و عزیزم

همیشه از سروده هایت لذت میبرم استاد بانوی مهر و اندیشه

سروده هایت جای تامل زیاد دارد و آموزنده

مرحبا بر این همه اندیشه پاک

پیروز باشید

سلام بر استادعزیز
غم انگیز سرودید اما چه میشود کرد
زندگی همین است گاهی شاد گاهی هم غمگین
درود بر شما

مردن با سئوالی که بی پاسخ ماند...
برای \" زن \" چه کسی رنگ عشق را می گوید ؟
برای \" زن \" چه کسی رنگ عشق را ترجمه می کند ؟
برای \" زند \" چه کسی عشق می شود ...چه کسی ؟
پیش می آید در میان آثار زیادی که می خوانم ، گاهی به اثری برخورد می کنم که مجبورم می کند بنشینم و همه چیز را خاموش کنم و همه پنجره ها را ببندم و سرم را در میان دستانم بگیرم و خیره شوم به تصویر آن اثر...
خانم رحیم زاده اثر زیبا و ارزشمند شما دقیقه هایی چند و شاید نزدیک به زیاد... مرا در عمق خود نگه داشت.
بسیار زیبا بود و درود بر شما

سرکارخانم رحیم زاده، بانوی گرامی، سلام علیکم.
.............................................................................
....پوزخندی زدوگفت: عشق چه رنگی ست؟.....
نمی دانستم (زن ها،اینگونه می میرند).
..............................................................................
ستودنی ست بانو، این احساس.........
ولی حقیرمعتقدم که ،زنها، باعشق میمیرند....حتّی آنها که(شاید) عشق رانمی شناسند......حتّی آنها که (به دلایلی که کم هم نیست) ازعشق ، بیزارند.......حتّی انها که نفی می کنند عشق را....وحتّی آنها که........
چون جنسِ زن آمیخته باعشق است.....
خداقوّت...بانوی بزرگوار.......

:
سلام بر گرامی دختر فرزانه ترینم، فرهیخته ادیب اریب،

سرکار علییه، خانم رحیم زاده ی عزیز :


درود تان باد.

سروده ای قابل تامل و تحسین بر انگیز،

میهمان گلشن ادبستان پر طراوت و حکمت آموز حضرت تان بودم،

بهره مندانه، محظوظ شدم.

شکوه نگاه تان بر دوام.

با مهر :
\" آگاه \" .

.

سلام
عالی بود
پیروز باشید

درود بر بانوی رحیم زادۀ بزرگوار
سروده ای زیبا بود

چه حس قشنگی
چه سروده ی عمیق وتاثیرگذاری بود
احسنت
درودهابرشما خواهر عزیزم

سلام استاد و خواهر ارجمندم بسیار زیبا سرودید زنده باشید و سلامت

سلام

سلاااااااااااااااام بانو .
چه زیبا بود .





من زنم
باورم کن ....
زنی از جنس شقایق ها
سرشار از مهر و عشق
زندگی را ساختم حتی وقتی زندگی با من نساخت.
صبر را از سکوتم نگیرید .... مردنم فریاد میشود
باورم کن


ببخشید . چند خطی درد دل شد .
انگار نیاز به تلنگری زنانه داشتم .

درود بر استاد گرانقدر بانو سیده ی گرامی
بی نظیر بودوبسیاربسیارزیبا
دستمریزادواحسنت

درود ها استاد عزیزم...مرحبا

سلام الاله بزرگوار چه رسا غم دم مرگ یه همنوع را بیان نمودید درود بر شما

سلام و درود بر شما
بسیار زیبا و تامل برانگیز است شعرتان
مرحبا و آفرین ها
کیفورم کردید

بسیار زیبا

سلام بر بانوی عزیزو بزرگوارم

بسیار زیبا و عمیق بود

زن جار نمیزند
عشق را
ارزویش را
پنهان می کند
درسینه اش
حرف های ناگفته اش را
اخر به بازی می گیرند
احساسش را
ومیشکنند غرورش را..

این از نوشته های خودم هست تقدیم به شما

تحسین برانگیز.زیبا قلم میزنید.پیروز باشیدوسربلند

درود
کار زیبایی بود ولی از سپید در بیشتر جاها فاصله گگرفته بود

سلام
خواهربزرگوار
سرودهای زیبا را قلم زده اید
ذستمریزاد

سلام بانو

سروره ملموس و زیبایی بود
با حس کاملا زنانه

درود بر شما و خس نابتون 🌹🌹🌹🌹

سلام بانو

سروره ملموس و زیبایی بود
با حس کاملا زنانه

درود بر شما و حس نابتون 🌹🌹🌹🌹

سلام و درود بر شما خواهر خوب و بزرگوارم
بسیار عالی

جانا بیا که طریق کودکی از سر گذشت و رفت
پروانه های ادب با گل پرپر گذشت و رفت

سلام خانم رحیم زاده گرانقدر
مدتی سعادت خواندنتان نصیبم نمیشدکه علت آن کاهلی نبودبلکه کسالت وبستری شدن دربیمارستان قلب بود
خوشحالم عمری مانده تا بار دیگر ازمحضرتان بیاموزم
قلمتان همیشه استوار . بسیار زیبا وستودنی
لذت بردم
شادزی

درود بر شما
بسیار زیبا توصیف کرده‌اید.
قلمتان همواره نویسا
موفق و پایدار باشید.