پنجشنبه ۸ آذر
|
دفاتر شعر محمد علی سلیمانی مقدم
آخرین اشعار ناب محمد علی سلیمانی مقدم
|
مفاعيلن مفاعيلن فعولن /// مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل
(( دوبيتي هاي زنجيره اي ))
دو بيتي هاي الوان دارم امشب
كلامي بس خروشان دارم امشب
همين حالِ پريشاني كه بيني
ز گيسويي پريشان دارم امشب
++++++++++++++++
همين حالِ پريشاني كه بيني
كلامِ بس خروشاني كه بيني
همه از هجرِ روي يار باشد
دوبيتي هاي الواني كه بيني
++++++++++++++++
همه از هجرِ روي يار باشد
دو چشمانم بسي خونبار باشد
خدايا مهرباني پس كجا رفت
كه عاشق در پي اش بسيار باشد
++++++++++++++++
خدايا مهرباني پس كجا رفت
صفا و همزباني پس كجا رفت
چرا بر ما شده حاكم حسادت
ز دلها نورِ ربّاني كجا رفت
++++++++++++++++
چرا بر ما شده حاكم حسادت
ز روي جهل، يا از روي عادت
خودت ما را هدايت كن خدايا
به ما بنما ره و رسمِ سعادت
++++++++++++++++
خودت ما را هدايت كن خدايا
به مهرِ خود حمايت كن خدايا
زبان و قلبِ انسان ها مطهّر
ز لطفِ بي نهايت كن خدايا
++++++++++++++++
زبان و قلبِ انسان ها مطهّر
اگر باشد، نگردد ديده اي تر
وَ آهِ سينه سوزي بر نيايد
به سوي بارگاهِ حيِّ داور
++++++++++++++++
وَ آهِ سينه سوزي بر نيايد
كه سوزش آتشي بر پا نمايد
چه بهتر كه محبّت پيشه سازي
كه عمرِ دشمني ديري نپايد
++++++++++++++++
چه بهتر كه محبّت پيشه سازي
پر از عشق و وفا انديشه سازي
شَوي فرهاد و با رؤياي شيرين
بناي عشقِ خود با تيشه سازي
++++++++++++++++
شوي فرهاد و با رؤياي شيرين
به سانِ يك كلاسِ حلِّ تمرين
درونِ آسيابِ زندگاني
شوي سرسخت چون آن سنگِ زيرين
++++++++++++++++
درونِ آسيابِ زندگاني
چو زيرِ بارِ مشكل ها بماني،
چنان مردي كه سخت و استوارَست
سرودِ فتح و پيروزي بخواني
++++++++++++++++
چنان مردي كه سخت و استوارَست
خزان را ديده و فكرِ بهارَست
نهالِ عشق و يكرنگي بكاري
كزان هر دو بقاي روزگارَست
++++++++++++++++
نهالِ عشق و يكرنگي بكاري
به نزدِ خويش، بگذاري قراري
نيازاري كسي را با زبانت
نگردد تا ز آسيبت فراري
++++++++++++++++
نيازاري كسي را با زبانت
و گر نه هست مشكل در روانت
دلِ مردم به هيچ و پوچ مشكَن
كه حتماً هست اينها امتحانت
++++++++++++++++
دلِ مردم به هيچ و پوچ نشكَن
به جانِ كس غمِ بيهوده مفكَن
سخن دان تر ز تو بسيار باشد
اگر چه در زبان باشند الكن
++++++++++++++++
سخن دان تر ز تو بسيار باشد
كز آنها صد كتاب آثار باشد
مكن هرگز تكبّر اي برادر
كه آن كارِ دلي بيمار باشد
++++++++++++++++
مكن هرگز تكبّر اي برادر
مكن بر ديدگانِ مردم اخگر
مكن درگير، خود را با سخندان
كه مي شويد تو را از پاي تا سر
++++++++++++++++
مكن درگير، خود را با سخندان
بياور نزدِ ما قوري و قندان
بيا با هم رفاقت پيشه سازيم
بيا حالي بريم از جمعِ رندان
++++++++++++++++
بيا با هم رفاقت پيشه سازيم
گَه و بيگاه، نردِ عشق بازيم
شرابي در كشيم و مست گرديم
كه هر دو تشنه و غرقِ نيازيم
++++++++++++++++
شرابي در كشيم و مست گرديم
بميريم و دوباره هست گرديم
كنارِ ساقيِ سيمين عذاري
چو عكسي بر دلش پيوست گرديم
++++++++++++++++
كنارِ ساقيِ سيمين عذاري
بساطِ سفره و شام و نهاري
مهيّا كرده و بر پا نماييم
""كز او ماند همايون يادگاري""
++++++++++++++++
مهيّا كرده و بر پا نماييم
ز شورِ عاشقي غوغا نماييم
به هر دوز و كلك خود را دمادم
ميانِ قلبِ دلبر جا نماييم
++++++++++++++++
سليماني مقدم 20-02-
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا بودند دوبیتی هایتان که به هم ربط دارند تا به حال دوبیتی فقط دوبیت بوده لذا شاعر حرف خود را در دوبیت می گوید به طوری که مخاطب منتظر ادامه آن نمی ماند و بیشتر به زبان محلی شیرازی(فهلویات ) گفته می شود و در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن است
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
باباطاهر
و اما دوبیتی پیوسته وزن آزاد دارد و قافیه فقط در مصراعهای دوم و چهارم وجود دارد و مصراع اول و سوم قافیه ندارد و برای گفتن داستان و توصیف و مطالب و ... به کار می رود
تا به حال اینگونه دوبیتی پیوسته ندیده ام و این سبک نویی بود و برایم هم بسی جالب بود اما ساختار شکنی که شما کرده اید ای کاش دیگر دوستان هم نظر می دادند
لطفن دوستان و صاحب نظران دخالت کنند که چه می شود