پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
|
به مرغی در قفس گفتم چه حالی؟
چرا زین غل و زنجیرت ننالی؟
نمی خواهی برون آیی از آنجا؟
هوای باغ میدانی چه عالی؟
نمیخواهی گشایی بال پرواز؟...
دل از این عُقده بنمایی خالی
بخوانی رو به گل آوازهایت
برای خود بخوانی هم مجالی
برون سرد است گفتا در جوابم
شنیدم باز دارد این حوالی
ندارم نیت پرواز در سر
که هر شب میکنم آنرا خیالی!
کجا کیفیت این خانه دارد
کدامین چشمه آبش این زلالی
بدان آواز من هم محض گلهاست
گل بستان نشد گلهای قالی
خدا را شکر ما را این قفس بود
نگشتیم در به در ماهی به سالی
به او گفتم خوشا ای مرغ زیرک
ندارم بیش از این دیگر سؤالی
هر آنکس در قفس زاییده گردید
ز آزادی مزن بهرش مثالی
هر آنکس را خوش آید حال زندان
بجز آنش نیاید هیچ فالی
نخواهد دید خس اعماق دریا
چو او را نیست این میزان چگالی
بده نان و بگیر افسار این قوم
که اینان را نباشد آن ملالی
یکی را آفریدند محض" فریاد"
یکی هم بهر خاموشی و لالی
........ پنجره ها دو حالت دارند که تنها یک حالت آنها بسته بودن است....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.