عزراییل وقت نشناس

درود بزرگوار
بسیار زیبا و امید بخش
مرگ در راه اهداف الهی پسندیده ترین است
فریادتان مستدام
عمرتان دراز و پر برکت

با سلام
من مردن ماندگارتر می خواهم

با درود به شما

و به سروده زیبا و شاعرانه شما ...

همانگونه که زندگی می کنیم خواهیم مرد
و همانگونه که می میریم حشر پیدا خواهیم کرد...
لحظه مردن می تواند سوژه خوبی باشد برای فکر کردن اما برای بنده حقیر داستان بعد از مرگ است که چه خواهد شد...چه/ خواهد/ شد... ؟
البته که فیزیک شعر کمی عنایت بیشتر را می طلبد اما معنای آن و همان متافیزیک شعر خوب بود و حسی را که داشت منتقل می کرد. هدف دار بود و شفاف... درود بر شما

فریاد\" نمرده ، پچ پچ است میمیرد
سلام
بیست و بیست و بیست و بیست
باید بگویم همیشه سوزه های خوبی دارید و باید کمی در قالب بگنجانیدش
البته هیچوقت بایدی نداریم

................... ......................
چگونه زیستن چگونه مردن را رقم می زند...
مثنوی زیبا و ملیحی سرودید بزرگوار
نیاز به بازنگری در وزن دارد .اما محتوای خوبی دارد و حرف آخر شعر بسیار زیباست


..................... ........................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:
بزرگی در مجلسی ، یک اسکناس از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.
این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.

درود برشما . بسیار زیباست .

درود برشما
مضمون زیبایی خوندم
برقرار باشید

درود جناب سلطانیا گرامی

مثتوی در خور توجهی بود با قالب طنز

ما بر مُردن دیگران گریه می کنیم کاش بر مرگ خود خنده
و بسیار باور دارند که دیگران همه می میرند ولی بر مرگ خود شک دارند .هر چه باشد مرگ هست با شیوه های گوناگون.

شاد باشید و پاینده

جناب آقای سلطانیای عزیز، سلام علیکم.
...............................................................
من، مُردنِ ماندگارترمی خواهم
پایانِ اثرگُذارترمی خواهم................
..............................................................
آرزوی بسیار خوبی ست ،چه درهرحال، همه می رویم ،پس چه بهترکه مرگمان هم ،بنابرفرمایشِ شما،اثرگذارباشد........
سرکارخانم رحیم زادهف مطالبِ زیبایی رابا توجّه به آیاتِ قرآن واحادیث ، بیان فرمودند.............
البته درقرآن کریم......صحبت ازچگونگی مرگ وقبضِ روح زیاد شده.که هرکدام بسته به اعمال ورفتارِ افراد، متفاوتند.ونشان ازانست که خداوندِ مهربان........این راهم خیلی خوب درنظرداشته که همه نباید مثلِ هم بمیرند.............
گاهی می شنویم که فلانی رابرق گرفت و،مُرد(مثالی ست البته).می گویند، خوش به حالش ،چقدرراحت...............
ا اشتباهِ بزرگی ست اگراینگونه فکرکنیم.........زیرا، سَکرات وغمراتِ پیش ازموت رافهمه دارند ،چه انهایی که درلحظه می میرندو،چه انهایی که شاید ، مُردنشان خیلی سخت به نظرمی رسد.....این ظّنِ وسوءِ برداشت ازانجا ناشی می شود که ،درنظرنمی گیریم که بُعدِ زمان،فقط برای ماآفریده هاست .درحالیکه برای خداوند وعالمِ شهود.بُعدِ زمانی وجودندارد.......
وبد هم نیست دراخرذِکرِ این حدیث.........که ازحضرتِ عزرائیل سؤال شد ،شما که ازطرفِ باریتعالی مأمورِ براین کارید ،شده که ازکسی برای گرفتنِ روحش اجازه بگیرید؟.ویا کسی هست که بارضایتِ خودش، روحش رابه شما تسلیم نماید؟ایشان فرمودند : بله.......وقتی که حاضرمی شوم برمؤمنی که باید قبضِ روح شود.......گوشه ای ازجایی راکه قراراست بعد ازموت به انجا برود، نشانش می دهم.......وبعد ازاوسؤال می کنم که ،بادیدنِ این جای......بازهم حاضری به دُنیا برگردی؟.......درهمان حالت اشاره می کند که ،نه....بازازایشان سؤال می کنم که:..پس به من اجازه می دهی روحت رابگیرم....بازهم اشاره می کند:...بله....که البته این سؤال وجوابها واشارات راکسی ازاهلِ دُنیا، متوجّه نمی شود.......پس بااجازه ی خودش، قبضِ روح می شود.......این راهم عرض کنم....دربعضی ازآیاتِ قرآن ........خداوند می فرماید(روحِ انهارا قبض می نمایم)...........بعضی راهم خودِ حضرتِ عزرائیل، قبضِ روح می نماید......والبته بعضی راهم همان فرشتگانی موّکل برانسان،که درقران ازانها به نامهای (عتید....و،رقیب)نام بُرده شده....مأمورِ قبضِ روحش می شوند....یعنی تازمانی ، ازطرفِ خداوند مأمورِ نگهداری ازانسانند ،وهمین که دستوررسید برقبضِ روح، همانها هستند که این کارراانجام می دند.......وهیچ اشکالی هم ندارد که درنهایت...بگوییم فخداوند قبضِ روح می نماید.......بایک مثالِ ساده...............شما مدادی دردست گرفته اید وغزل می نویسید......،هم می شود گفت، که قلم می نویسد......هم می توان گفت که دستی شما می نویسد وهم می شود گفت که :آقای سلطانیا می نویسد......
ببخشید ناخواسته صحبت زیاد شد......البته این موارد ،جای برنوشتنِ خیلی بیشتر ازاینهارادارند که ..........
شاد باشید انشاءا.............وامیدوارم به اروزیتان برسید ،البته وبدونِ تعارف..........هرگاه که وقتش رسید.که امیدوارم.....حالاحالاها...............................................

طنزاست ویانکته ی نغزی چو غزل؟

زیبا سرودید

\"فریاد\" نمرده ، پچ پچ است میمیرد
این گلوی ترسوست که مرگ میگیرد

احسنت بزرگوار
حق کلام در این بیت آخر گفته شده
دست مریزاد

یا خدااااااا ، اینجور که گفتید منم ترسیدم
خدا عمر با عزت بهتون بده و یادی ماندگار

درود بر شما
خدا یار و یاورتان باشد