من نمیدانم چه رازی بوده است

من نمیدانم چه رازی بوده است

بین تقدیر منو تقدیر تو

از چه گشتم در خیال تو غریب

وز چه گشتم پای در زنجیر تو

من نمیدانم چه رازی بوده است

بین کابوس شب و تعبیر تو

شب شکستن های بی پایان من

در هوای دیدن تصویر تو

من نمیدانم چه رازی بوده است

راز با هم بودن و تنها شدن

راز دل بستن به یک نا آشنا

در میان چشم او رسوا شدن

من نمیدانم چه رازی بوده است

شاهد مرگ دلی تنها شدن

دیدن چشمان غرق اشک او

چشم خود را بستن اما رد شدن

من نمیدانم چه رازی بوده است

راز تلخ انتظاری بی ثمر

راز خواهش های بی پایان دل

راز صبری که نمی آید به سر

من نمیدانم چه رازی بوده است