چهارشنبه ۵ دی
|
آخرین اشعار ناب فریبا مُطاعی
|
ابر داره هی داد میزنه
مردم میگن بهاره !
هوا داره قاط میزنه
مردم میگن بهاره!
اگه زمین گِله شُله
بازم میگن بهاره
اگه سبزه و تَرگُله
بازم میگن بهاره
نرخ بی هوا شده بلا
از بس که هی بهاره
به شوق عید میره بالا
از بس که هی بهاره
زمین داره درد می کِشه
کم هی بگین بهاره
سردی از این درد می کِشه
که هی بگین بهاره
بهار اگه بخواد میاد
جشن و سرور نداره
هوارو فریاد میزنه
نقطه ی کور نداره
حاجی فیروز سیاه میشه
تا از بهار بخونه
بهار که از راه میرسه
سیاه بی یار می مونه
بهار بیاد یا که نیاد
رنگی باشه یا نباشه
با همدیگه دعا کنیم
دلهامون یکرنگ باشه
تو دنیامون جنگ نباشه
فکر فرار نباشیم
مهربونی ساز بزنه
زار و نزار نباشیم
خب این بهار چی داره؟!
ساز و دهل و نقاره؟!
حالا هفت سین ِت جور بشه
دل چی؟! بهاری داره؟!
***
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
از سویی الن دوباره داستان ارسال می کنید اما متنی داخل کادر نیست متاسفانه خالی به دست ما می رسد ! لطفا از مرورگر فایر فاکس یا گوگل کروم برای استفاده ازسایت استفاده نمائید متشکر می شویم چنانچه مایل بودید ویرایش کنید پست داستان تانرا یا به صورت خصوصی برایم ارسال کنید تا خود جای گزین متن خالی داستان تان نمایم
در ضمن فرا رسیده عید سعید باستانی نورز را پیشا پیش به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می نمایم