پنجشنبه ۸ آذر
|
دفاتر شعر محمد علی سلیمانی مقدم
آخرین اشعار ناب محمد علی سلیمانی مقدم
|
خواستم گردم چو خاكِ كوي يارم، گفت: نه !
يا كه سر بر آستانِ او گذارم، گفت: نه !
بود در فكرم كه بعد از نامراديها شبي
دامنش را عاقبت در كف بيارم، گفت: نه !
گفتمش با تو غم و دردم به پايان مي رسد
گر شوي با مهرباني غمگسارم، گفت: نه !
خواستم با بوسه اي از شهدِ نوشش كَم كنم
اندكي از غصّه هاي بي شمارم، گفت: نه !
التماسش كردم و گفتم بيا تا بعد از اين
روي تو باشد مهِ شب هاي تارم، گفت: نه !
باز پرسيدم: شود روزي كه مالِ من شوي؟
تا قرار آيد به قلبِ بيقرارم؟ گفت: نه !
عاقبت با گريه از او خواستم تا ساعتي
چون پرستاري بماند در كنارم، گفت: نه !
گفتم اي نامهربان با ما وفا كن ذرِّه اي
من كه حتّي در رهت جان مي سپارم، گفت : نه!
از دلِ خونم دوباره گفتم و پرسيدمش
مي رسد روزي به پايان انتظارم؟ گفت: نه!
سليماني مقدم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مي رسد روزي به پايان انتظارم؟ گفت: نه!............درودبراستاد زیبا نویس