پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
|
نامه ای به آنسوی پنجره
درود
اکنون که قلم در رقص انحنای واژگان است و تو پایانه ی همه ی دفتر من ، امید که خوب باشی و اگر از من به هر دلیل میخواهی بدانی ، به حال خودت بسته است . گاهی که به دنبال تو بی اختیار کشیده میشوم بر لغو قانون برده داری خنده ام میگیرد و میترسم که بمیرم و تو خدا نباشی.
من نه دیگر به دیوانه ای خرده میگیرم و نه به کوهی که آب میشود ، تو هم به آنچه کرده ای باور کن که جنون دلیلی به مساحت و شرارت چشمهایت میخواهد .
اینجا پرستوها را همان بهار کوچ میدهند و همان بهار دق ، موهای سپید اشتیاق عجیبی به سرنشینی دارند و پیری همه جا با نرخ مصوب ارائه میشود .
من جبر و اختیار را هرگز نفهمیدم تا ترا دیدم و راه راست نرفته بودم تا به خانه ات رسیدم من هنوز نمیدانم چگونه باید گول شیطان را خورد و چگونه بی ایمان باید مرد وقتی تو هستی.
نامه ات عطر دارد عطرت نامه و سلامت بر وزنترین چکامه
دلم ترا میخواهد
و زمین جاذبه
دوستت دارم...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زلالی واژگان کلامتان ماندگار
حال دلتان هماره خوب
تا پایانه ی دلدادگی .........................