پنجشنبه ۸ آذر
|
دفاتر شعر محمد علی سلیمانی مقدم
آخرین اشعار ناب محمد علی سلیمانی مقدم
|
رباعيات "تنهاي همدانی"
من عاشقِ چشمِ همچو آهوي توام
دلبسته ي حلقه حلقه گيسوي توام
تا جرعه اي از جامِ وصالت نوشم
چون خاکِ رهت نشسته بر کوي توام
***********************
تا جرعه اي از جامِ وصالت نوشم
از دل برود قرار و از سر هوشم
از باده ي وصلِ تو نگونسار شوم
آنگاه که چون يک خُمِ مِي در جوشم
***********************
از باده ي وصلِ تو نگونسار شوم
در خويش خراب و همچو آوار شوم
صد بارِ دگر اگر ز جا بر خيزم
خواهم که به پيش پاي تو خوار شوم
***********************
صد بارِ دگر اگر ز جا برخيزم
در دامنِ پر مهر تو دست آويزم
خاکِ رهِ تو به ديده ي تَر بکشم
زيرا نبود به جز تو دستاويزم
***********************
خاکِ رهِ تو به ديده ي تَر بکشم
از هجرِ رخت به سينه اخگر بکشم
در آرزوي ديدن و بوسيدنِ تو
بايد چو پرنده سوي تو پر بکشم
***********************
در آرزوي ديدن و بوسيدنِ تو
با يادِ شب وصال و بوييدنِ تو
مانده دلِ من ميانِ صد بيم و اميد
با ديدنِ عشوه ها و خنديدنِ تو
***********************
مانده دلِ من ميانِ صد بيم و اميد
عمريست که از دستِ تو اندوه کشيد
بايد که هميشه مهربانتر باشي
با آن، که به جز غم به جهان هيچ نديد
***********************
بايد که هميشه مهربانتر باشي
تا بر سر عاشقت چو افسر باشي
تا جوهرِ خود نيک شناسي روزي
بايد که صديق و اهل باور باشي
***********************
گر گوهرِ خود نيک شناسي روزي
هر گز نکني خيالِ جنگ افروزي
در آتشِ خودکامگي و کبر و غرور
کوتاه سخن فقط خودت مي سوزي
***********************
در آتشِ خود کامگي و کبر و غرور
از ريشه و اصلِ خويشتن گردي دور
بايد که به راهِ عشق افتاده شوي
تا جانِ تو گردد، همه شاديّ و سرور
***********************
بايد که به راهّ عشق افتاده شوي
تا ناب تر از گلاب و از باده شوي
سر بر قدمّ دلبر جانانه نهي
تا بهرّ وصالِ دوست آماده شوي
***********************
سر بر قدمِ دلبر جانانه نهي
بر لعلِ لبش بوسه ي مستانه نهي
گر آتشِ عشقِ او به دل هست تو را
جان بر سرِ وصل او چو پروانه نهي
***********************
گر آتشِ عشقِ او به دل هست تو را
يا کرده شرابِ چشمِ او مست تو را
فارغ ز همه مُلکِ جهان باش که او
بگسست دلش ز غير و پيوست تو را
***********************
فارغ ز همه مُلکِ جهان باش که او
بهتر ز همه باشد و هم نيست جز او
بر درگه او دستِ اميدي برسان
تا عاقبتِ کار تو گردد نيکو
***********************
بر درگه او دستِ اميدي برسان
چون خاکِ رهش به زيرِ پايش مي مان
در جامِ وجودت ز شرابش پر کن
وز مستيِ باده اش فزون کن ايمان
***********************
تمرينِ بداهه 30-11 1394 16:30
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.