در همینجا می رسد

به به حضرت دوست سرور نازنین جناب زارع عزیز نوشیدم از صهبای زیبای احساستان

درود استادبزرگوارم
غزل زیبا وحکیمانه بود

درود استاد بزرگوار
بسیار زیبا و حکیمانه
آموزنده

باسلام‌ استاد عزیز عالی سروده‌اید موفق باشی

درود بر شما استاد زارع
مرحبا حظ بردم خواندن این اثر
ممنونم

سلام
اولین غزل از شما را نوشیدم
استاد عزیزم ......دستنریزاد
اینکه عاقبت میرسد یعنی .....زندگی باید کرررد

درودها

درود ها برشما استادگرانقدرم زیبا خواندم سخن زیبای دلتان رابزرگوار پاینده باشید

درود بزرگوار..
آموزه ای ست اشعار زیبای شما..
زنده باد..

سلام

جناب آقای میرک آبادی عزیز، سلام علیکم.
..................................................................
همه ی ابیات ،تک به تک ،زیبا هستندو، دلنشین..
خسته نباشید بزرگوار................

استاد خسته نباشید
زیبا ی زیبا

سروده زیبائی مهمان دفتر ادبیات شما بودم
سربلند باشید گرامی

درودهاااااااااااا
مانا باشيد

سلام بزرگوار زیبا بود

... .........
درود استاد خوبم
زیبااا بود
...........‌.‌.. ...........
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:
عتیقه‌فروشی، در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.
لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری! آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
رعیت گفت: امکان ندارد! من با این کاسه تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه ام فروشی نیست!
یادمان باشد:
“همیشه نباید راه حل خود را بهترین راه حل دانست.”

درود به استاد زارع عزیز
بسیار زیبا دلنشین وپند آموز
دست حق نگهدار

درود گرامی

درود استاد غزلي زيبا بود و دلنشين

سلام
واقعا فوق العاده بود بزرگوار
لذت بردم

اَحسنت استاد میرک آبادی بزرگوار