سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پناهد انسان اگر به یزدان چه باکـــش از زَجرِ مَکـر شیطان

        شعری از

        ابراهیم حاج محمدی

        از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۴۶ شماره ثبت ۴۴۳۲۴
          بازدید : ۶۸۸   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

        شــکفــته در جانـت انتـظاری اگـــر کــه  از آفتـــاب  داری
        چرا پـس، از پر گشودن از عشق نـور ناب اجتناب داری؟
         
        گل است گل این که می دمد هر سپیده دم با طلوع خورشید
        خطر نیندیــش اگر که چـون غنـچه از نسیم اضطراب داری
         
        گمان نپــرور که ابتـــلا بر جنـــون دلـــدادگـــی اســت آسان
        بوالَم آســوده، تن بیاســـا  اگـــر که تــرس از عـــذاب داری
         
        پناهد انسان اگر به یزدان چه باکـــش از زَجرِ مَکـر شیطان
        به غفلتـــی از خـدا بـه دُوران اگـــر کـــه حالـی خراب داری
         
        به چنگ یأسی اسیـــر آیا که شـــور و شوقی نمـانده در تو
        شعف بنـــوشی به شور مستی،خجسته پا بر رکاب داری؟
         
        به هر چه روی آوری همانی همان بدان ای که در سرشتت
        همیـــشه ــ  از بدو آفرینـــش الی الأبـد  ــ قبلـــه یاب داری
         
        نلاف اگر مرد راه عشقی به حق پرستی خلوص این است
        چه طــرف بنـــدی از آن اگــر از نفـــاق بر رو نقاب داری
         
        تو را که هست ادّعــا خدا را فقط پرستنده ای به اخلاص
        کــــدورت آکنـــدگی  نزیبـــد اگـــر  در  آئیـــنه قـــاب داری
         
        مجال بالیدنت فراهـــم شود به عشق از چه ای زمینگیر؟
        به عشـق اگر آسمـان نوردی، بدان که حسن المآب داری
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۳
        سلام استاد گرانقدرم جناب حاج محمدی عزیز منتظر حضور ارزشمند شما در بخش های مختلف سایت اعم از گفتگوی ازاد ، مسابقات ، بداهه سرایی، و جلسات نقد و غیره .. می باشیم .ممنون میشویم مارا با نظرات خوب و زیبایتان همراهی نمائید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۳۲
        درود گرامی
        بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۴۵
        خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۵۱
        خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۵۱
        اندیشیدن به پرواز و شوق به شکفتن بطور ذاتی در انسان وجود دارد و این ترس از پرواز و شکفتن است که او را باز می دارد از رسیدن و دیدن خورشید...
        استاد عزیز و بزرگوار جناب حاج محمدی ، شیخ سنایی فرمود : بر بام هفتمین فلک بر شوید اگر... یک لحظه قصد بستن این پنج در کنید...
        رهایی و پرواز انسان به ملکوت و آسمان تنها یک راه دارد و همین است.
        بسیار زیبا و مفید و آموزنده بود اثر زیبای شما و با افتخار و احترام خواندم و درود بر شما خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۱
        ................. خندانک خندانک خندانک .......................
        به هر چه روی آوری همانی همان بدان ای که در سرشتت
        همیـــشه ــ از بدو آفرینـــش الی الأبـد ــ قبلـــه یاب داری
        خندانک
        خندانک
        درود استاد بزرگوارم خندانک
        بسیااار زیبااا و بامحتواااا بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        سپااااس بابت انتشار آن خندانک خندانک
        ................. خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب خندانک

        روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
        استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
        شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
        پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
        پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
        عباس زارع میرک آبادی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۰۰
        سلام و درود بزرگوار
        از خوانش این شعر زیبا لذت بردم
        زنده باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی ناصری(عین)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۵۹
        باسلام واحترام عالی است بهره های وافر بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
         موسی عباسی مقدم
        دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۰۷
        استاد محمدی عزیز سلام علیکم بسیار زیبا بود بزرگوار خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0