نگاه و شرم

درود ها بانوی مهر و معلم فرزانه سر کار خانم ناصری عزیز بسیار خوب و زیبا سرودید مرحبا و دست مریزاد داریدددد

درود بانوناصری عزیزم
عاشقانه ودلبرانه
دست مریزاد نازنین
لذت بردمممممم

درود بانو
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد

درود بانو شعر خوبی از شما خواندم

چه اشتباهی گرفته شدم


از سهم ندیدنت..................................

حرامم بادشرم
اگرنیم نگاهی ازتوبردارم
سلام ودستمریزاد

درود بانو
حظی میبرم از سطر به سطر اشعارتان
دیر میام ولی میام استاد
قبول بفرما

بعد از این فال من این است فقط
قصهء سال من این است فقط
در دل خاطره دنبال خودم می گردم
که چرا حال من این است فقط
بداهه در حد توان تقدیم نگاه استاد گرامی

درود ها بانو ناصری عزیز خواهر بزرگوارم ...
موجز و خواندنی بود خیلی سپاس ها

نیم نگاه ام را که از تو برداشتم
تمام آسمان فروریخت...
باور کن
هیچ فکر نمیکردم
چشمان تو آسمان را نگه داشته...

همین الان _امید

درود و افرین بانوی گرامی

درود بانو ناصری گرانقدر
زیبا و بااحساس نوشته اید

درود و صد درود بر بانو ناصری عزیز
بسیار زیبا و خیال انگیز سروده اید
آفرین بر شما

حرامم باد شرم


اگر


نیم نگاهی از تو بردارم

من حبس شدم در نگاه تو
کلید را به دریا بیانداز
هر روز بازجوی ام کن
مرا به گسیوانت \"دارم \" بزن
و در سینه ات
خاکم کن...
حزن تو در توی احساس عاشق ، مانند موجی ملایم اما سنگین از روی ذهن خواننده می گذرد. و همه چیز را با خود می شوید و می برد . خانم ناصری شاعر احساس ها... حقیقتا هوای شعر زیبایتان سنگین است. نفس کشیدن را مشکل کرده...
درود بر شما

نیم نگاهی از تو بردارم

((((((((ندارم دستت از دامن مگر در خواک و ان دم هم
چو بر خاکم گذار اری بگیرد دامنت گردم)))))))))))))))

جامه بر دست صحبه بر كف دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده ميايد ز استغفار ما

شعرتان تمام نيمايي زيبا و بكر بود معلم گرامي

سلام استاد گرامی بانو ناصری بزرگوار
چقدر زیبا سرودید
درودتان باد
عالی بود و دلنواز

با درودی صمیمانه :

زیبا و دلنشین ...

احسنت و هزاران درود ...

آفرین

سرکارخانم ناصری، بانوی گرامی، سلام علیکم.
.......................................................................
هم نوشتند دوستانِ عزیز، بارها تمام ،ویاپاراگراف هایی ازسُروده ی زیبایتان را،وهم بیان نمودند احساسشان راباخوانِشِ چندباره..
چه بگویم منِ (دیوانه) ،گرچه بسیار جای تحسین دارد بازهم.
دستمرزیاد بانوی بزرگوار.........

سلام ودرودی دوباره
ممنونم ازقدم رنجه ات

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم
سرِ بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلا تکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟ شاعر..

سلام سرکار خانم ناصری عزیز
خیلی قشنگ

برقرار باشید

درود خواهر بزرگوارم

حرامم باد شرم...

آفرین

.............................. ............................
درود بانو ناصری بسیااار عزیز
شاعره ی زیباکلام و بی ادعا
بسیااار زیباااا و دلنوااااز سرودید
دست مریزاااد
............................. ..............................
شغالی به درونِ خم رنگ‌آمیزی رفت و بعد از ساعتی بیرون آمد, رنگش عوض شده بود. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگها می‌درخشید و رنگارنگ می‌شد. سبز و سرخ و آبی و زرد و. .. شغال مغرور شد و گفت من طاووس بهشتی‌ام, پیش شغالان رفت. و مغرورانه ایستاد. شغالان پرسیدند, چه شده که مغرور و شادکام هستی؟ غرورداری و از ما دوری می‌کنی؟ این تکبّر و غرور برای چیست؟ یکی از شغالان گفت: ای شغالک آیا مکر و حیله‌ای در کار داری؟ یا واقعاً پاک و زیبا شده‌ای؟ آیا قصدِ فریب مردم را داری؟
شغال گفت: در رنگهای زیبای من نگاه کن, مانند گلستان صد رنگ و پرنشاط هستم. مرا ستایش کنید. و گوش به فرمان من باشید. من افتخار دنیا و اساس دین هستم. من نشانه لطف خدا هستم, زیبایی من تفسیر عظمت خداوند است. دیگر به من شغال نگویید. کدام شغال اینقدر زیبایی دارد. شغالان دور او جمع شدند او را ستایش کردند و گفتند ای والای زیبا, تو را چه بنامیم؟ گفت من طاووس نر هستم. شغالان گفتند: آیا صدایت مثل طاووس است؟ گفت: نه, نیست. گفتند: پس طاووس نیستی. دروغ می‌گویی زیبایی و صدای طاووس هدیه خدایی است. تو از ظاهر سازی و ادعا به بزرگی نمی‌رسی.

مثنوی معنوی

درود برشما
شعری ناب خواندم و زیبا
پاینده باشید و سر بلند

باسلام‌بسیار‌عالی‌ موفق ‌باشی

دروووووووووووودها بر نازنین بانوی ادیب

زیبا و دلنشین بود و صدالبته هنرمندانه
قلمتان همواره سبز و دلتان بهاری

درود خواهر گرامی
زیبا سرودید
با احساس و عمیق
احسنت...

سلام خانم ناصری عزیز
درودبرشما
سروده ای با احساس واندیشه ی ناب
زیبا ودلنشین
شادزی

دلم را با نگاهم آميختم مرا بخوان شرم يا ترس مهم درد اين است كه جرا ت نميكني دوستم داشته باشي ...

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

شاعر ؟؟

سلام ودرود بربانوناصری
سروده ات زیباودلنشین وپراحساس بود واقعن لذت بردم
پایداروسرافرازباشیدخواهرمن

...........
درود به جای نقطه چین بهترینا رو از طرف من به خودتون تقدیم کنین

نیافته ام هنوز
دیواری
تا سایه اش را
تکیه دهم...
کج
جوش خورده است
شهری که
دست معمارش شکسته بود !

مسعود احمدی .
درودتان باد بانو نیری بزرگوار.
دست مریزاد.
تاخیرهایم را ببخشید

هیچ حرامت هم نشد به جای ذره ای همه نگاهیت را از من گرفتی ...یادت نیست

سلام و دروودها بانو ناصری عزيز سپيد، سروده زيبا و پرمحتوایی خواندم مانا باشید و سبز

عرض ادب و احترام

احسنت ....................لذت بردم از شعر

فووووووول لااااااااااااااایک

سلام علیک
آفرین
شاعرانه ی عاشقانه ای بود متمایل به عارفانه