روزگاری ، در وادیِ خاموشان
جایی که ایستادی ، قدمگاهم بود ......
دیری نپایید ، قدومت بر سرو رویم
مصادف شد با سنگینیِ سنگی برویِ سینه و رویم
پاره ای تأمل کن
بر خیز ، تا زمان باقیست ،
برخیز ، پرونده های باز بسیار داریم ما.......
که مختومه نگردیده
این می بینی ، پرونده های متروک ماست
..... که در دلِ حسرت کش ما
بی آمار ، تلانبار ، داخل گور گردیده
بر خیز ، شاکیانی هستیم ما
شاکیانی نیز ، داریم ما
کاشکی ، ای کاش ، یک بارِ دیگر
فقط برای یک دم
فرصتی بود
تا خواسته های پیش پا افتاده ، یا با ارزش
گاه پوچ و بی معنی را
با یک تبسّم ، کاش می شد ، اولی را بخشید
دومی ، جلب رضایت کرد
طلبِ بخشش کرد
تا نَفَس باقیست ، منع پیگرد زد و سوزانید
........ و تأثیر لذت بخش آن را
در تو نسل آینده وافی گردانید
و به زیبایی بغل کرده ، بقچه ی خالی از پرونده
سبُک بال ، رخت بر می بستیم .......
برخیز که .....
بر خیز
تو نیز پرونده های باز بسیار داری
...........................
رامینا رافعی
1394/02/17
درود
زیبا وبا احساس بود