موضوع:هنر آفرینی
درسكوت خسته ي تكرار مي بينم كه سبكي تازه بايد آفريد.
با تو هستم شعر فروردين من ! چون به داد تازه ها بايد رسيد.
خنجري بر گردن سوداي شب بايد نهاد.
از براي نهضت پنهان دل بايد تپيد.
رقص برداريد با آهنگ كوچ لحظه ها.
امتداد اين بهارت را ، خزانت را بشوي.
سالها اصحاب غيرت در ندانم هايِ غارِ؛ تار خود خوابيده اند.
مرگ بر سنگيني باري كه بر دوش جفا چسبيده است.
گاه بيداري است. رسوايي بس است.
مركبي بايد گزيدن تا رساند بارها.
نقش رهبانيت از آيين دوران كم كنيد.
جنب و جوشي لازم آمد سبقتي بايد گرفت.
پرسه زد آن كنجكاوي هاي شيطان در سرا، مثل موشي در پي مشقي كه ما نوكرده ايم.
مشق ما تصوير پاك زندگي است، عالمي توفيق در سازندگي است.
مشق ما راهي است تا پايان پاك،از تولد تا حيات و مهد خاك.
مشق ما يعني بگو! پروا نكن!
مشق ما باريدن عشقي است دراين سالها.
بغض من سنگيني دردي است از غافل شدن،غفلت از بودن ، اصالت، خود شدن.
بودم و هستم و خواهم بود باز ، شهرتي، نامي، وراي نامها.
چشمه ها نقش نگاهم در هنر .
من خليجم بستري از رودها.
مشق ما يعني هنر در تازگي.