سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        متروکه

        شعری از

        نیما آسمند

        از دفتر فریاد سکوت نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ دی ۱۳۹۴ ۰۰:۳۷ شماره ثبت ۴۳۵۰۷
          بازدید : ۶۰۱   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نیما آسمند

        فریاد سکوت, [31.12.15 12:55]
        فریاد سکوت, [31.12.15 12:51]
        به نام او که اوست
                                                                     ..متروکه ..
        چشم در خواب
        خواب در چشم 
        افکار در خانه ای متروک در خشم
        سیاهی در بستر افکار بیدار
        یادها از وسوسه تکرار بیذار
        خانه متروکه می گرید
        اشک در متروکه می گرید
        اشک در چشم می خشکد
        خانه متروکست
        سکوت در متروکه پیله ای می بندد
        یاس با فریاد..
        با رعب..
        در سکوت..
        بی صدا می نالد
        آسمان با نجابتی از جنس ابر
        آسمان می بارد
        ابر را می شوید
        پیچکی سبز آغوش بر متروکه می گیرد
        متروکه اما.......
        در زمانی دور ...
        در تنهای خویش در خواب
        خاطراتی تلخ...
        لالایی شیرین برمتروکه می خواند
        شومینه خاموش 
        نور در آیینه...
        ظلمت متروکه می میرد
        متروکه در آیینه رخ می شوید
        می گذارد بر دل شومینه..
        هیزمی از خویش..
        از جنس خاطرات خشکیده
        پرده رعب از آن پنجره ها بردارد
        نور در متروکه می رقصد
        رهگذزی خسته و درمانده ره به متروکه می یابد
        متروکه می بیند
        مترکه می خندد
        در متروکه به رویش باز است
        متروکه دگر روشنی می گیرد
        گل کاشی ها می شکفد
        گل کاشی در افکار سپید با نور می رقصد
        رهگذر   قصر در چشم متروکه می بیند
        متروکه آنی چشم به هم می بندد
        چشم با ترسی عمیق باز شود
        می نگرد
        متروکه در قصر خویش تن می بیند
        رهگذر می ماند
        متروکه می گرید
        متروکه اما حالا در آتش شومینه قصر می سوزد
        رهگذر بر سر آن قصر گلی می کارد
        عشق می روید
        قصر با لبخندی..
        با اشک....
        خستگی از رهگذر می شوید
        خواب در چشم 
        چشم در خواب
        رهگذر در قصر
        قصر در رهگذر.....
        زندگی می یابد
        نیما آسمند                      1394/7/6              AM 3:19
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۴۱
        درود دوست هنرمندم موفق و سربلند باشی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۴۲
        درود بزرگوار
        زیبا و جالب بود
        مزین به نقد نافذ تینا بانوی گرامی خندانک خندانک
        نجمه طوسی (تینا)
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۰۷
        سلام بر شاعر گرامی
        وقتی شعری می گوییم شعرمان باید پیامی داشته باشد و به خواننده در پیشبرد فکرش کمک کند و مطلبی به او بیاموزد یا احساسی را در او به وجود آورد .
        شعر سپید فارغ از وزن و قافیه ای که سروده می شود باید موجز و موثر باشد .
        تکرار زیاد واژگان جز خستگی برای مخاطب ندارد و هنوز به نیمه نرسیده رهایش می کند .
        جملات باید بار معنایی خاصی داشته باشد .
        هدف داشته باشد .
        به امید توفیق روز افزون تان
        نیما آسمند
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۰۰
        سلام
        ممنونم از نقد و انتقادتون
        و اما در باره شعر
        به نظر من یک شاعر شعرو نمیگه فقط شعرو مینویسه
        و اگر این شعر طولانی شده در حقیقت گفته شده و من نوشتم
        ولی حرف شما کاملا درسته که اشعار اگه کوتاه باشه خواننده خسته نمیشه
        همان طور که به مولانا گفتن ایا شراب حرام است یا نه ؟و مولانا فرمودند :تا که خورد
        من اینو در باره اشعار میارم تا که خواند
        نه تنها شعر من بلکه تمام اشعار شاعران
        اگر یک شعر حتی تک بیت باشد ولی من نتونم با او تک بیت ارتباط بر قرار کنم خوندش برام بیهوده به نظر می رسه
        مطمئنم هر شاعری از شعراش می تونه دفاع کنه
        و من در باره تک تک کلمات و هدفشون میتونم توضیح بدم
        ولی به گفته شما هدف لذت بردن خواننده شعر است
        اما در صورتی که احساس شاعر تصنعی نشه

        امیدوارم افتخار بدین و دوباره ودوباره و دوباره شعرارو خونده و نقد کین
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۳۴

        افکار در خانه ای متروک در خشم

        سیاهی در بستر افکار بیدار

        یادها از وسوسه تکرار بیزار

        خانه متروکه می گرید
        با فرمايشات بانو طوسي موافقم و معتقدم همه ما در اول راهيم
        و بايد از مطالبي كه اساتيد لطف ميكنند و گوشزد ميكنند استفاده و بهره فراوان را ببريم .
        و اما دوست بسيار مهربان ، نيماي عزيز اينكه شما ميتونيد در مورد تك تك كلمات و هدفشون توضيح بديد خوبه ولي حتمأ شما هم با اين حرف مواافقيد كه هر شاعر و نويسنده اي از نوشتن خود هدفي رو دنبال مي كنه
        و ميتونه در مورد اون موضوع و نوشته هم توضيح بده ....و اين تمام اون چيزي نيست كه باتو تينا فرمودند
        من كمترين چون دير فهم هستم گاهي حتي با چند بار خواندن هم منظور و هدف شاعر رو نمي فهمم و لازمه اين موضوع ميشود اينكه شاعر با هر بار نوشتن سطر هايي توضيحاتي برايش نيز در پاورقي بياره
        حالا به نظر شما ....
        ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
        بازم سر ميزنم و توضيحاتتو ميخونم برادر
        مانا باشي خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۴۰
        ......................... خندانک خندانک خندانک ............................
        درود همشعر خوبم خندانک
        زیبا بود خندانک خندانک
        ......................... خندانک خندانک خندانک .............................
        روزی لئون تولستوی در خیابان در حال قدم زدن بود که ناآگاهانه به زنی تنه زد
        زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد!
        تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد
        و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم.
        زن که بسیار شرمگین شده بود عذر خواهی کردو گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
        تولستوی در جواب گفت :
        شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید !!!
        شمیلا شهرابی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        نیما آسمند
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۰۲
        ما در طول زندگی لحظه های است که مانده از هر زمین و اسمان هستیم
        ولی خالق هستی از کوچک ترین روزنه امید ما حضورشو اثبات میکنه
        ناگهان نور از روزنکی میتابد و...............
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        نیما آسمند
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۲
        وحید جان جبهتو مشخص کن قوربون اون لبخندت بشم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فريدوني ( شهزاد)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۱۶
        خندانک
        مسعود احمدی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۳۷
        چشم هایم را می بندم
        تا مخفی شوی
        می شمارم :
        یک
        دو
        سه
        .
        .
        .
        .


        یکی انگار
        در قلبم
        پنهان شده است !

        مسعود احمدی
        درودت باد
        نیما آسمند
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۲۳:۱۶
        سلام
        خوشحالم که شعرو خوندین
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7