يکشنبه ۲ دی
خواب شعری از علی راد
از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴ ۱۷:۳۷ شماره ثبت ۴۳۱۳۵
بازدید : ۳۷۷ | نظرات : ۲
|
|
ساعت خواب افتاد از بس که خوابیدم
انگاری من مردم، انگار، نمیدونم؟؟؟؟!!!!
دیشب همین موقع دنیا منو بلعید
وقتی که میرفتم قه قه بهم خندید
خواب عمیقی بود نزدیک سیصد سال
انگاری مبحوسم تو قحطی این فال
یک راه بی پایون توخواب من گیره
انگاری که خوابم از دست من سیره
طالع قهراندود وصله به پای من
با این کما روحم میشه جدا از تن
حالا دیگه جسمم اکسیژنو پس زد
انگاری با دستش به خاک سرد دس زد
مرگو حوالی این کوچه میبینم
انگاری که مردم ،انگار، نمیدونم
از کوچه میرم به این راه بی پایون
انگاری دفنم من تو ته این دالون
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.