سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
(سرهای در آخور)
کسی سر بر نخواهد کرد از آخور؛
نمی گویم خر و گاوند؛
نه اینان آدمی زادند!؛ آری آدمی زادند!
در اینجا گوش ها، کر، دیده ها، کورند؛
به دلهاشان مبندی دل؛
بر آن ها مهر می باشد!
و اینک من چه می گویم،
بسا از سینه سنگ و دل صخره؛ که جوشد آب!
بر اینان چاره نتوان کرد!
چشمان شأن نمی بیند؛
و هم، گوشان، که بسته بر صدای خوش!
کسی سر بر نخواهد کرد از آخور؛
و آخوربانشان باهوش و مکار است؛
بریزد تازه ای در آن، از آن ها که نباید دید!
گهی با خویش می گویم؛
نه اینجا جای ماندن هست؛
در این گسترده گیتی؛ بباید جای دیگر شد!؛
سخن را «عارف» این باشد!؛
خدایش راه بنماید؛ در تیره شب رزگار!
۴۰۰/۸/۱۱