سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 10 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Saturday 31 May 2025
      • روز جهاني بدون دخانيات

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      شنبه ۱۰ خرداد

      تمدّن

      شعری از

      رحیم نیکوفر ( آیمان )

      از دفتر دلنوشته نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ ۱۳:۰۳ شماره ثبت ۴۱۹۸۰
        بازدید : ۷۷۴   |    نظرات : ۸۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      هوا گرگ است و میش
      مسافری خسته ام
      مه غلیظ نم میچکاند
      روی شب بوهای کنار جادۀ خیالم
      گرم نگه میدارند از دور
      چشمک چراغ های دهکده ،
      عرق پیشانی ام را
      باید بنشینم ؛ خسته ام
      روی تپّه ای پر از سؤال
       می نشینم کنار جاده
      دلم خراش میخورد
      از بلعیدن یک سؤالِ بی جواب
      برگردم یا بروم ؟!
      کسی درونم میگوید وای بر تو
      ازکجا شدی مسموم این افکار !؟
       نهیب میزند دیگری
      گورِ بابای اصل و نسب !
      برای چه باید  رفت ؟! برگردد !
      مگر نمی بینی در شهر
      قیام کرده است « تمدّن »  !
      در این میان ؛
      کلاهم قاضی میشود
      و من ؛
      احساس میکنم دلتنگم
      دلتنگِ چایخانۀ روستایمان
      دلتنگِ نغمه ی سازِ  ..عاشق احمد..
      دلتنگِ جاده های خاکی و سایه های درختانش
      دلتنگی هارا که مرور میکنم
       کوله بارم تبسّم میزند
       بروم ؛ باید برخیزم
      لحظۀ عزیمت از پشت سر
       ماشینی با نور و بوقش
       صدا میزند نامم را
      بَه ؛ چه ماشینِ تمدّن داری !
      به گمانم گریزی نیست
      هرجا بروی  « تمدّن » پیدایت میکند
      امّا اینکه کدخدای خودمان است !
      ،، حمدالله تراکتورچی ،،  و پسرش  ،، آصب ،،
      گویا پسرش ،
      چیده است بساط دامادی
      چون ابروهایش آستین بالا زده اند !
      شک دارم با این دَک وپُز
      نامش را هم اِسی نکرده باشد
      حالا دیگر  ؛
      کاملاََ  روزِ روشن است ،نه گرگ و میش
      با تنباکوهای سوار شده در ماشین نیز
      روشن شد برمن  
      که تار بسته سازِ عاشق احمد !
       
      برگردم یا بروم ؟؟!!
      (نیکوفر) آبان 94
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1