عهد و پیمان
اولين ديدار ياد است، پس خاطرت ترانه بميرم
مرا کردى وابسته خود ، نگذاشتى آسودانه بميرم
مجبورم به قيد سفر کردی،در ره جنون عشقت
نخواستى بچشم طعم جوانى، جوانمردانه يميرم
وعده دادى ،عهد و پیمان بستی در خانه عشق
ليک پیمانت را شکستى،نگذاشتى یكدانه بمیرم
عشقت را در دل مستم،همچو ميخانه ای بدیدم
ليک ندادى ، سركشم پیمانه اى،مستانه بمیرم
گفتم گس ندارم، غير حضورت، پرنیان مَهرویَم
رهایم کردى بى کس ، در باورهايت يَتيمانه بمیرَم
بيگانه شمردى مرا، دَر وَصف عشقَت جانانَم
تا پى عشقت بى عشق،بی فرجامُ بيگانه بميرم
هيچ ندادى مرا فرصت ، در وصلت عشقمان
مى خواستم،تا با تب و لب بر لب جانانه بميرم
حال هم رفتی و فاصله انداختى ،مرا با چشمانت
لاقل بياۇ ببینم ديده هایت ، معشوقانه بمیرم
رفتی و ندانم به خیر من است و به خير خويش
بدان مرا عهد بجاست ، قول دهم ، مردانه بمیرم
گر خواهی ، خیرم کنى در نیت مجنوﻥ دلت
بده برایم زندگانى سر به،آغوشَت مجنونانه بميرم
رامین منصورخانی قراخانلو
قوافی چگونه اند؟