« آندروجنیس »
ــــ تو
نزدیک ترین اتّفاقِ به حادثه ای !
در این کبودِ رویا ...
که آسمانِ ماهپری هم
بناگاه
بغضی بنفش می شود از
" ماه زدگی هایِ پیشانیِ شبزده اش "
تو گردابه یِ فلک را
قطبی ترین ستاره ای
به کشفِ کهکشان هایِ امید ...
و حاشیه یِ صبح هایِ نخستین را
ماننده ترین طلوعی
به گِلْ آمیزشِ اوّلین خدا ،
به خاک و آبِ ابتدا
به خواب هایِ معبرانِ اربابِ گونه ها
بگو به دیوتیما
بگو که ما
جدا جدا چرا ؟
چرا جدا ؟
چرا
ج
د
ا
؟