سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        صورتک ها

        شعری از

        پرنی آن

        از دفتر خود _تراش نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴ ۱۳:۵۲ شماره ثبت ۴۱۰۶۹
          بازدید : ۶۵۴   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پرنی آن

        به خدا خسته شدم
        خسته شدم از این همه کنایه و طعنه
        خسته شده از این همه آه و گریه
        تو به من بگو خورشید خوشبختیم کی طلوع میکند ؟
        به خدا خسته شدم
        هر چه برایت ای مهربان بگویم کم است
        در خیالم دیو سپید و رستم در حال جنگند
        تمام نمیشود
        قدری کنارم بشین تا برایت از روزگار بگویم
        از روزگاری که دیگر روزگاری نمیاید
        از روزگاری که بهانه ی زندگیم کبوتر ها بودند
        از روزگاری که من هم خوشبخترین بودم
        به خدا خسته شدم
        خستگیم را چگونه برایت گویم ؟
        گویم برایت از دیو سپید
        غم در دلش جوانه زده بود
        او هم مثل من خسته بود
        حتی میشود گفت خسته تر
        انقدر خسته که دیگر حوصله ی جنگی را نداشت
        دلش پرواز کبوتر ها را میخواست
        پرواز در اوج ابر ها
        پرواز در فراز اسمان
        ...
        به خدا خسته شدم
        من هم دلم میخواهد همانند پرنده ی کوچک پرواز کند
        دلم میخواهد پرواز کنم تا دور شم از این همه صورتک های سنگی
        دلم میخواهد در دل ابر ها بپرم
        اما حیف
        نمیشود...
        من هم جز از اون صورتک ها هستم
        صورتک هایی که برایم اشنا اما غریبند
        صورتک هایی که هر لحظه نزدیک تر می ایند
        همه جا هستند
        صورتک ها را میگویم
        ...
        به خدا خسته شده ام دیگر
        نقاب هایتان را بردارید
        بالماسکه نیست
        زندگی ست
        صورتک ها
        ...
        جنگ هنوز هم ادامه دارد
        دیو سپید برای اخرین بار مقاومت میکند
        و
        میبازد
        زندگی اش را
        گفته بودم که
        خسته بود
        ...
        دلم
        میگیرد از ان وقتی که
        صورتک ها
        همه جا را فرا بگیرند
        و ان هم
        قلب مردم سنگیست
        دل نوشته در 10 شهریور
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4