تا رها در باد مطبوعِ شمالی می شوم
هر نفس سرمستِ عطرِ نابِ شالی می شوم
دست در دست و هم آغوشت مقیمِ کلبه ای ...
کنجِ شالیزارِ سرسبزِ خیالی می شوم
گرچه دور از غنچه ی نمدارِ لبهای توأم
با خیالش غرق در گلهای قالی می شوم
روزهایم بی تو تکراری ست...من در حیرت از
گردشِ ایامِ تقویمِ جلالی می شوم
هیچ چیزی غیر ممکن نیست تا پیشِ منی
با تو سرگرمِ خیالات محالی می شوم
با تو گرمِ استوا و بی توأم قطبِ جنوب
«با» و «بی» تو فارغ از هر اعتدالی می شوم
شعر و تصویر بسیار زیبا است.