سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        دل نوشت

        شعری از

        پرستو پورقربان (آنه)

        از دفتر قانونِ بی وجدان نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۷ شماره ثبت ۴۰۳۰۴
          بازدید : ۸۸۴   |    نظرات : ۱۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب پرستو پورقربان (آنه)

        تنورهایی که "جان" می گدازند 
        عشوه هایی که توبه می نازند!
        خان هایی که چوپانی می کنند  
        شهر هایی که سقف ندارند  
        جهالت هایی که خواب ندارند  
        و  عقل هایی که بیداری ندانند .... 
        آه آنه  
        دلم قرص است  
        که این کابوس، 
        خودِ زندگی است ... 
        من دیدم  
        که عدالت را  
        به نام "مصلحت"  
        دار زدند ... 
        و نعش آرزوها را  
        بوییدم  
        که در کویر هر دلی 
        روییده اند ... 
        اگر زمین تیر خورده است،
        اگر آب را خزان بریده است
        اگر آتش را فقر گداخته است
        و راه ها به بی راهه می روند
        و خورشیدها لکه دار می شوند
        و خون ها سیاه پوشیده اند
        و باران ها لجن می تازند
        و گریه ها نعره می رانند
        و بالها
        جفت جفت
        سقوط میکنند ،،،
        اما هنوز 
        این سراب
        سیلاب است ...
         
        زمان بال ندارد،حیف  
         
        که بچینم دستِ پروازش، 
         
        بدهم به منقار، 
         
        و بگویم: 
         
        پرواز کن!! 
         
        درست مثل همان ها
         
        که
         
        روحم را بریدند
         
        و گفتند: 
         
        "زندگی کن!!" 
         
        آآآآآآآه شقایق  
         
        کِی پیر میشوی؟ 
         
        جوانی ام دارد کبود میشود  
         
        از شدت بودن ... 
         
        خفیف است  
         
        سرفه های نبودن، 
         
        گوئی هنوز  
         
        تابِ نرسیدن دارد ....
         
         
         
        نوشته ام غم گرفت،
        عذر تقصیر_آنه
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4