<< درِ بسته >>
بگذار بسته بمانم
پنجه در پنجه ی سکوتِ این دیوار؛
ـــ هر آنچه بوده می شود ...
زهر"انگبینِ مسمومِ بوسه ها یِ پستِ لب هایم
در ارتفاعِ ممنوعِ دهانت
زنبورانه نیش است
سلانه سلانه ، نوش
بگذار زبان به عشقت نچرخانم
در کامِ تهی و تلخِ قفل ها
ـــ من
از هرمِ زبانه یِ مسخم
دامنِ دل ...
نکشانم
سینه سوخته ام
دل افروخته ام
با شعله هایِ عدن هم،
آسمان ،
نَ نشانم...ننشانم...
بگذار بخوابم نوزادِ بنِ حلقم را
که بی تابانه یک بند،
ونگ می زند ونگ ...
در بسته و لولایِ گلویم،
مدامم به گوش !
زنگ می زند زنگ ...
بگذار بسته بمانم
ـــ که آنک
به اشارتِ دستی کوتاه
دری به گریه گشوده می شود هر آن ...