يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر احمد خدادادی دهکردی
آخرین اشعار ناب احمد خدادادی دهکردی
|
روزی ای مرگ سوی من آیی
که رفیقان تمام یکه خورند
صبحدم آن زمان که مردم شهر
روزی از زندگی شروع کنند
شیون از خانه ام بلند شود
بچه هایم بلند گریه کنند
آن یکی در دل از خدا خواهد
که پدر را خدای زنده کند
وان دگر باورش نمی آید
اشک ریزد زدیده ناله کند
دیگری زیر لب به خود گوید
کاش تندی به او نمی کردیم
روز وشب کار بهر ما میکرد
غصه هایش بخاطر ما بود
ناسزایی اگر به ما میگفت
ظاهری بود عاشق ما بود
همسرم گویدش به فرزندان
فکر و ذکرش فقط شما بودید
آرزویش رفاه فرزندان
از دل او چه بی خبر بودید
رفت بابا ز دست وصد افسوس
قدر او را کسی نمی دانست
رفته رفته شلوغ شد خانه
بستگان آمدند و همسایه
ساعتی بعد سوی گورستان
رفت تابوت من بدوش روان
آه دل کندن از زن و فرزند
زیر انبوه خاک خوابیدن
وای فردا برای صبحانه
که رود سوی نانوا بیرون
چه کسی می خرد همین فردا
آن کتابی که دخترم می خواست
راستی بعد از این چه خواهد شد
قصه سرنوشت فرزندان
کاش زین پس تمام فرزندان
مادر خویش احترام کنند
کاش تندی دگر به او نکنند
همچو من یار ویاورش باشند
عاقبت من درون گور شدم
با لباسی سفید همچون برف
خواند بالای قبرمن تلقین
پیرمردی که پشت او خم بود
بعدازاین نوبتی سه فرزندم
خاک می ریختند روی پدر
آخرین ناله های همسر را
گوشهایم شنید چون میگفت
گشت بابا زاین جهان راحت
ای خداوند رحمتش فرما
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.