سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        زاینده رود نیمه جان

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵ شماره ثبت ۳۸۸۹۸
          بازدید : ۴۷۴   |    نظرات : ۵۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        با ته مانده آبی که مثلا به زاینده رود اختصاص یافته ، 
        و انگار زاینده رود با شرمساری آنرا به اینجا و آنجا میکشد ، مجبور به تکرار گفته های دیروزم ...
        شاید باعث تسلی خاطر رود ِ نا امید و غمگین ِ زاینده رودمان باشد  ... شاید ...
        آری نمانده از رود ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ، ندیدی ؟
        این رود شد کویری ، بی آب و خشک و تشنه 
        تیـپـا خور و لگد مال ، شب تا سحر ، ندیدی ؟
        ره می سپُـرد و می گشت ، سرمست در سپاهان
        دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، در به در ، ندیدی ؟
        زاینده رود عمری ، با ناز ، می خرامید 
        از کوه و دشت و صحرا ، بودَش گذر ، ندیدی ؟
        رفتند از کنارش ، پروانه های رنگین 
        از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        آتش به جای آبست در بستَـرَش دریغا
        سوزند شاخه ها را ، از خشگ و تـر ، ندیدی ؟
        کو آن همه پرنده ، در جستجوی ماهی
        مانده فقط از آنان ، یک دسته ، پَـر ، ندیدی ؟
        دیدم که مردم ِ شهر ، با اشگ ِ دیده کردند
        زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه ، تَـر ، ندیدی ؟
        قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود ، رفتند
        شد پیرمرد ِ غمگین ، افسرده تَـر ، ندیدی ؟
        در گوش رود دیدم ،  "خواجوی " پای در گل 
        پنهان گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
        " خواجوی " پیر میگفت ، با بغض و آه و گریه 
        دیگر ، نه آب مانده ، نه رهگذر ، ندیدی ؟
                                اصفهان - تابستان 93
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2