نفس بدفرماي
لعنت به تو ای سانحه ی شعبده بازی
لعنت به تو ای سفسطه دیو مجازی
لعنت به تو ما یک سر جَو خواب نداریم
سردی ننما ،زود برو! تاب نداریم
مسموم نکن روشنی ِدشت نگاهم
کم حادثه نخجیر بکن بر سر راهم
فریاد! که لولوی خطا جان گرفته است
بر کشتی باور، رد طوفان گرفته است
تردستی شیطان پلید است شقاوت
هشدار که این توطئه بارید سقاوت
ساحل شده آلوده شبی دام کشیدند
هر کو که نیفتاده به دادار رسیدند
پیروز بزن صنعت نخجیر فنا را
موج آمده تدبیر کنید راه شنا را
مرغوب تر از مُلک ومَلَک اوج فرشته
آنجا که قلم آیه بر این شرح نوشته
ای مرد! حیا ، عشق خدا، چشم شرافت
واجب شده فردوس برین بر تو خلافت
آویزه گوشت بنما شعر شکفتن
بر جلوه ی ایجاد حرام است نهفتن
ایجاد نما رنگ حیا را به صراحت
زنجیر بینداز به پندار قباحت
گر مرد شدی فاش بگو ننگ به نامرد
ای مادر فردا نکنی چادر خود طرد
چادر! به وفاداری کردار قشنگت
سوگند به ایهام غریبانه ی رنگت
سوگند به تک آیه ی تطهیر نجابت
ای مظهر انسانیت و حجب و شرافت
سوگند به زینب که تورا زینت خود کرد
سوگند به هر گل که تو را قیمت خود کرد
چادر! تو رضایت نده زیرت بشود رو
حتی عددی ساده از آن سلسله ی مو
انگار خطر صاعقه زد نقش تو افتاد
ای داد به اغماء حریفان تو، ای داد