ای خدا گفتم
جان و ثروتم گیر
لذت یک ذکرت چون علی(ع) بر من ده
گفتی قلبت بر مهر ده
جان را بربخشش بی منت و ادعا ده
زندگیم شد بخشش و ایثار
گفتم دگر چه کنم
گفتی بسوز درآتـش عشق
گفتم چگونه
گفتی سرفتاده غرقه به خون
چون سرو های خونین کربلا
روز شب شمشیر بر شمشیر عشق زدم
چون سروهای خونین شلمچه
خون و تکه های بدنم
هدیه بر زمین تشنه جان زدم
گفتم دگر چه کنم
گفتی بچش آتش صراط
گفتم چگونه
گفتی به سوز به شرم و حیا از خطا و گناه
به آتشی که شعله به حقیقت کنی
بر وجودت به آتشی بر تر از آتش عذاب شیطان
گفتم چطور
گفتی با ناله های کمیل
گفتم چگونه
گفتی بدر پرده شرم به ناله کردند بر من
اشکی به باران بریز
چون بچه گان مادر گم کرده
چون اشک مادری که کودکش در بغلش جان داده
تا بی جان بر زمین افتی چو سنگ
تا فرشتگان وخاک وریگهای بیابان بر تو گریه کنند
گفتم چگونه این ممکن شود
از من ناتوان
گفتی به انجام یک مهر
به رنگی چون خدا شدن
بدهی بود وبقا
گفتم دگر چه کنم
گفتی بخر
درد و رنج هر مسکین و درد مند من
بشو ضامن چون عیسی(س)
گفتم چطور این بر من ذلیل ممکن است
گفتی بشو مجنون من
گفتم چطور
گفتی نبینی غیر من
بر ندیدنم بشکنی جان و تن
گفتم دگر چه کنم
گفتی باش سنگ صبور من
گفتم دگر چه کنم
گفتی بکن پرواز
بنشین بر آشیان من
گفتم چگونه
گفتی به جوشن
گفتم توانی بر جان من
بر گفتن ذکرت نیست
گفتی فریاد زدی چون علی(ع) نام من