آخرین خواسته
درپیکارثانیه هاحک کنیدکه طاقت غم ندارم روگنجینه قلب من غباری ازغم نشسته ،شایدباطلوع صبح یخ دلم آب بشه.
توتولددوباره بارون ،شبنم روگلهاروبرای شستن اشکهای دلتنگی لحظه غروب خورشیدتودامن زمین بریزید.
روتن برگهااسم عشقم روحک کنیدوبه دست موجای دریابسپاریدوازدلتنگی دل براش خبری ببرید.ازاین همه عذاب دوری فقط بی طاقتی دلمرو توقاب ترانه براش بخونید.
براش ازمرگ ثانیه های عمرم که بی حضورش داره به اخرخط می رسه قصه بگین شایدباطلوع خورشیدنگاهش توآسمون مه آلودمن بازم بارون عشق باریدن بگیره .
ازسیاهی ظلمت شبای تاریک وبیقراری دل پریشونم که خیلی وقتهاتوآغوش شب آروم وبیصداغمای تودلشوباریختن قطره های اشک باسکوت شب قسمت می کندوزیرچتراسمون پنهان می شه تاکسی چهره غم گرفتشونبینه براش حرف بزنیدشایددل یخیش برام بسوزه.
براش ازغروب پائیزدلم ،ازسکوت هولناک شب ،ازچشمای خیس خیره به دربگین تاشایدیادم کند.
می خوام نسیم عطرش توآخرین غروب خورشیدعمرم توفضای پریشون خیالم بپیچه وکشتی نشسته به گل آرزوهام دلخوش مشتی آرامش خیالی بشه.
ازش بخواین تونفسای آخربرام همون ترانه روبخونه که دلم باشنیدنش آروم می شد.
براش ازشکسته شدن قلبم اون لحظه که روزگارپای رسیدن به قله های آرزوهاموازم گرفت ،وقتی که سقف آسمون روسرم خراب شدوجگرم سوخت حرف بزنین.
براش ازقطرات شبنمی که خیلی شب هاتوتاریکی شب صورتموخیس می کردواحساس بی کس بودن تودلم بیخوابم می کردبگین شایداینطوری برام دلسوزی کنه.
آخرین حرف دلم یادت نره بازم بگین سخته امابایدبرم،شایدرفتنم سکوت تاریک قلبشوبشکنه ولبلش رازدلشوبرام بگن.