خورشيد كه پشت سر باشد
سايه ها
جلو هستند
***
ما پايين محله ها
آمريكا را با كلاه نمي خوانيم
***
چرخ ها حركت نمي كنند
آن ها فقط مي چرخند
***
از مدت ها
ديوار مقابل سوراخ بود
شيشه را عوض كردند
سوراخ گرفته شد
***
خط، نقطه را به دلخواه دور زد
دايره بر او سلام كرد
***
سنگ آسياب
همسو با نقطهء محوري
مي چرخيد
***
چرخ اتومبيل نمي چرخيد
با گريس آن را چرخاندند
***
مسألهء شير و قفس
در تواني از قفس و قناري حل مي شود
***
در مصاحبه نكير و منكر
آن ها را مات كرد؛
زير ورقهء او نوشتند: ؟
زيرا چيزي گفته بود مثل اين چيز ها
پ. ن:
چنان كه مي بينيد در اين بند ها ايماژ به كار نرفته است و بازي زباني هم ندارد. عصاره خرد ناب در قالب رمزي هم نيستند. سه سطر 17 هجايي هم نيستند تا هايكو باشند جمله هاي حكيمانه هم نيستند تا اندرز و متل و مثل باشند. خوب، از طرفي هم سخن معمولي نيستند راستش خودم هم مانده ام اين ها چه اسمي دارند و در زير چه عنوان جا مي گيرند.
بگذاريد تا يك راه ديگر را هم ببندم شعر كوتاه؛ چون كوتاه بودن يك نوع صفت است كه هر قالب و سبكي مي تواند چنان باشد.
مي بخشيد موقتاً نام «دلنوشته» بر آن ها نهاده ام.
تا نظر شما چه باشد؟.