سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        آسمان هشتم

        شعری از

        مسيحا الهیاری

        از دفتر صليب رنج نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۹۴ ۱۵:۰۸ شماره ثبت ۳۷۷۷۰
          بازدید : ۷۶۹   |    نظرات : ۹۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسيحا الهیاری
        آخرین اشعار ناب مسيحا الهیاری

        تو هماني كه دلم لك زده لبخندش را"
          او كه هرگز نتوان يافت همانندش را                                                                                                                                       دل من موقع اهدا به تو ايراد نداشت
        مشكل از توست اگر پس زده پيوندش را"
        ***************************
        هواي مردن در بيخ گوش من است .
         همان جايي كه روزي رد نفسهاي تو بود ..
        نگاه كن چقدر تنهايي من بزرگ است  ... در سرزمين خاك و سياست .                           .با اين همه....
        وقتي فركانس ذرات سلولهاي بنيادين  نفسهاي تو  را درعمق آبهاي گرم افرينش  روي بال مار ماهي بي سر دانلود كردم ..   
               .نميدانستم اينقدر دوري و ساكن  كهكشاني كه خواستن جرم است...
        كاش سراغ صدايت پرتاپ نميشدم ....
         قانون بودن يا نبودنتان از چرك دستان شكسپير گرفته تا تاول پاهاي داروين در جستجوي تكامل در ذهن  پير مردي خنزر و پنزر  ترسيم ميشود .
        رنج آور است من پادشاه آسمان هشتم  در سرزمين غريب ميان ماندن و رفتن ميان مصلحت و عشق دليل تمسخره بچه هاي شهر شده ام ...
        ببين چگونه زل ميزنند بچه هاي خاكي شهرتان به صورتم . بچه هايي كه عمري پاي ضريح زيارتنامه خواني پير بلتوث بازي كرده اند. ....
         
        .انگار غريبه نديدند كه قلبش وسط پيشاني اش باشد...يا شاعري كه شبيه شعرهايش نباشد ..
        من چقدر تمام دستهايم درد ميكند...
        و تو چقدر قشنگ دروغ ميگويي ..من به سيبي خوشنودم نميدانم اين جمله را از كي شنيدم ...
        خنده ام ميگير شوخي شوخي داره جدي ميشه ....
        بين خودمون بماند اين جا كسي شبيه خودش نيست و من چقدر ميترسم ..
        اما  يك چيز سرزمينتان را دوست دارم وقتي كه تلفيق ميشوند با هم باران و جاده و دلتنگي  ...
        .اه چقدر بوي تو را ميدهند جاده ها.
         در سرزمين من نه مرگ هست نه تولد نه نفرت هست نه عشق نه كم هست نه زياد نه درد هست نه آرامش نه شادي هست نه غم  تنها در سرزمين من ادراك حضور هست براي  نفسهاي درهم  دوست...
        دلم گرفته كسي نيست آيا يك بليط بگذارد كف دست من و راهيم كند به سرزمين مادري ام ...
        .شما ها چقدر مشكوك عاشق ميشويد ...
        يك چيز يادم رفت بگويم اگر روزي به سرزمين من گذرتان افتاد....اگر خواستين اشك بريزين چشمهايتان  نبايد بفهمند .اگر خواستين عاشق بشين نبايد عقلتان بفهمد .
        روبرويم ايستاد ..
        گفتم دوستم داري  و او سكوت كرد...
        چند لحظه بعد گفتم نگفتي دوستم داري يا نه ...
        گفت : نشنيدي .....و رفت ...
        خداحافظ ...خداحافظ بچه ها ..يادتون باشه هيچ وقت شوخي شوخي توي بركه سنگ نندازيد تا قورباغه ها جدي جدي نميرند ...باشههههههههههههههههههه
        ۱۸
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0