« تصویر یک غروب »
بارها
در توفانِ بادها
با بَلمِ باژگونه بر بلندِ آسِمان
بادبان ها توفیده ام ؛
میخِ زمین کج است وُ
من از انحنایِ کبودِ کبوترانش سراشیبم
به نازکایِ افق در کهکشان ؛
بر موجکوبِ ابرش
قیامتی از کفِ سفید
قامتِ غرقه یِ قایقم را برهم ریخته است وُ من
همچنان
آسِمان را درمی نوردم به مهر
و می اندیشم به « ماهیِ قرمزِ کوچک »*
که پروازش را
با خطرِ سقوط در گردابِ شبانه
به پِت و پِتِ آخِرین شعاعِ مغربی سپرده است ؛
من و ماهی
هر دو ،
به طوفانِ بلا نائلیم
و روسیاهی از ما روگردان نیست
وقتی اینگونه واژگونه می رویم ،
وماهیِ سفیدِ فیروز
با لبخندِ هلالش
ماه گونه می آید ...
*خورشید