دوشنبه ۳ دی
دلتنگِ تنها شعری از محمدرضا مزینانی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۴:۰۷ شماره ثبت ۳۷۰۷۲
بازدید : ۳۶۰ | نظرات : ۹
|
دفاتر شعر محمدرضا مزینانی
آخرین اشعار ناب محمدرضا مزینانی
|
باید یکبار دگر، با خودم بنشینم////حرف دل با تو بگویم
از دلی که تنهاست
و بپرسم
که چرا تنهایی؟
که چرا دلتنگی؟
مگر این ابر سپید//// مگر آن خنده ی ناز، که به لب های دلم می رقصید
حاصلِ عشق تو نیست
پس چرا تنهایی؟
پس چرا دلتنگی؟
من که دل پای دلت می دادم////من که هر روز، ز رویت، بوسه ی عشق چیدم
تو چرا خاموشی؟
تو چرا دلتنگی؟
دِلَکَم غصه ی بی داد زمان را ول کن////قصه ی غصه تلخِ دو جهان را ول کن
اندکی حتی کم
خنده ای بر دل کن
دِلَکَم شب سیاه است آری////عالم از جنگ تباه است آری
تو چرا دلتنگی
تو چرا می ترسی
تو که روشن به امید دلِ عشاق هستی////تو که صلحی به صلاح همه آفاق هستی
پس چرا تنهایی؟
پس چرا دلتنگی؟
تو که یک یار، به عالم داری
که تمام عالم، عاشق خنده ی اوست////که دل هر عاشق، بنده ی بنده ی اوست
تو که یک یار به عالم داری
که تمام گل ها، خوشگل از خنده ی اوست
آن، همان یار که ماهی به دلِ شب ها داد////آن، همان دوست که راهی به دلِ صحرا داد
در میان تو او فاصله ای نیست بیا
او همان است که عشق را به همه دنیا داد
خنده ی ناز شقایق به دل دشت از اوست////گریه ی پر تپش چشم هر عاشق از اوست
تو که خود غرق در آن یار هستی////تو که عهد دل خود را به دلِ او بستی
پس چرا ناراحت؟
پس چرا دلتنگی؟
او به دنبال نگاه هست، برو////او ندا داد، هرکه خواهد بیاید، برو
دل و دلتنگی را
به نگاهش ببخش
او تو را می خواهد، خنده بر لب، برو
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.