شايد براي شما هم اتفاق بيفتد ،گاهي وقتها شعري را مي نويسيد اما دلتان نمي آيد آن را اصلاح كنيد . حالا اين حكايت اين شعر است . با وجود يكي دو مورد اشتباهي كه مي دانم در قافيه هست ولي حسي به آن دارم كه نمي گذارد آن را تغيير دهم و دليل آن را نيز نمي دانم .
صبحها وقت نماز من تو را می بینم
وقت اوچ احساس ، من تو را می بینم
من تو را می بینم در پس یک لبخند
من تو را می بینم وقت خوب پیوند
من تو را می بینم ساده اما زیبا
آبی و با عظمت ، به شکوه دریا
من تو را می بینم زیر گل میخک باغ
لب پرچین حیاط ، زیر نور یک چراغ
من تو را می بینم ، چشمهایت آبی
من تو را می بینم ، که سراپا شادی
تو که با من از من ،بهتر و مومن و پاک
در منی چون مهری ،مثل ریشه در خاک
من تو را می بینم ، سرخ چهره پر ناز
سینه ات پهنه دشت ، مثل آغوشت باز
تو نسیمی شاید که هیاهو داری
چشمهایی زیبا ، مثل آهو داری
من تو را می بینم وقت غمگین غروب
که لطیف و نابی مثل قصه های خوب
من تو را می بینم ، مثل هومن آرام
مثل کودکانِ شاد ، چند رنگ و خوش فام