نوح نبی ( سوم)
هركسي نيشي زدي بر كارشان
تا كه افزايد خلل در كارشان
جفت جفت ازگونه هابردي درون
از خر و اسب هزاران گونه گون
اشرف آمد خر ز كافر آن زمان
در سلامت شد، نشد كافر در آن
گفت پيغمبر به فرزندش بيا
راه حق پيما و ناحق كن رها
گفت فرزند، پير گشتي و خرفت
راه پيران و خرفتان كس نرفت
گاه فرزندي بود از اوليا
راه شيطان مي رود از حق جدا
گاه باشد كودك و فرزند شر
مي رود از راه شيطاني به در
كي توان باران چنين افزون شود
كي توان كشتي ز گل بيرون شود
عاقبت باران گرفت و سخت شد
كافران از كفر خود بدبخت شد
آب زير كشتي آمد در فكند
كشتي نوح از زمينش بر فكند
هيچ كس باور نمي كردي چنان
كشتي از خشكي رها گردد ازآن
كشتي آمد روي آب و شد به راه
مومنان بر نوح آوردي پناه
گرتو را شك آمدي ناحق زحق
پس بدان ايمانتان گرديده لق
حق ز ناحق فاصله بسيار شد
از سلامت بود و تا بيمار شد
كي توان سالم نداند حال خود
كي نداند صاحبي از مال خود
جملگي كفار در سيلي عظيم
پس گرفتار آمدند در ترس و بيم
مرگ آمد جان هريك مي گرفت
تسخر هر يك، گلويش مي گرفت
هركه دركشتي بدي شد درسلام
شكر حق گفتي، مكرر اين كلام
آيه آمد بر رسول كه اي روح ما
سخره ي كفّار بر ما كن رها
آنچنان در سخره گردانيمشان
تا به نسياني رسند در نامشان