به نام خدا
نظم حدیث شریف کسا
خانه ای با ساکنان پاک ِ پاک
دوراز آن شد هر پلیدی ،گردو خاک
مر کز آن خانه گشته فاطمه
پنج تن،بر محورش بی واهمه
یک به یک باشد ستونش اولیا
چل چراغش شد بتول ِمصطفی
خانه همرنگ ِ گل نسرین شود
لحظه هایش از دعا شیرین شود
ماه و خورشید و ستاره بی گمان
دو ستان خانه و آن مردمان
با دو چشم فاطمه شب،همنشین
می شود باذکر مولا دلنشین
سوره ی والشمس ،ذکر آفتاب
با حسین و با حسن خندان ِ آب
جلو ه ای از عالم بالا یقین
جلوه گر گردیده بر روی زمین
خانه از لطف و صفا بارانیست
آیه ی تطهیر به آن ارزانیست
می شود ذکر حدیثش در کسا
می برد هر عاشقی را ما سوی
چون عنایت می کند او بر زمین
اهل بیت عرش را اینجا ببین
اهل ِ عصمت اهل رحمت اهل جود
اجتماعی پنج ،از اهل سجود
قل هو الله احد شد ذکرشان
حکمت و قران و برهان ،فکرشان
داخل آن خانه شرح ماجرا
"هل اعطی" زیر عبای مصطفی
می شود یک روز مهمان ِ بهار
آن نبیّ ِمرسل ِ پروردگار
با سلامش صلح و آرامش رسد
شعله ی غم را زدل کاهش دهد
آن یمانی آن کسای با صفا
را بیاور دختر خیر الوری
ضعف و سستی از برت پر می کشد
زمزم شادی به چشمت می رسد
می رسد اوّل کس آنجا با پدر
کثرت نورو ووفا خیر البشر
بر مشامش بوی سرمد می رسد
بوی جدّش بوی احمد می رسد
تا حسن سوی کسا با عشق رفت
شعر تر در دفترم بی عرق رفت
ساعتی نگذشت بحر بی کران
جوهر قران حسین ،آب روان
آمد از شو ق ولی پُر شد دلم
با سلامش بوستان شد محملم
رفت سوی جدّخود آن کهکشان
لحظه ها سر شارِعشقنددر جهان
چشم ها از تشنگی سر شار ِ آب
می شوند با یاد نامش ناب ِ ناب
می رسد نو بت به الله یا علی
کی جدا از او شود والله علی!!!
قاب ِقرآن مر کز آیات ِ دین
شد علی مر تضی در ذات دین
چشم او روشن به زهرا می شود
در سرای دل چه غو غا می شود
یک سلام از عشق بین ِآن دوتا
باغ ِ ریحان می کند آن لحظه را...
تا که وارد در کسا آن یار شد
چشم مست ِمصطفی بیمار شد
زد شکوفه باغ ِ جان ِ مصطفی
در ملاقات ِ علی زیر کســــا
اجتماع ِ پنج تن کامل نشد
تا زمانی فاطمه واصل نشد
او نباشد می شود مجنون ،دل
لیلی باغ ولی کانون دل
اذن می خواهد دلیل ِ اولیا
تا شود کامل زاو بیت خدا
چشم در چشمش گذارد مصطفی
بی تو ناقص اهل بیت ِ کبریا
مصدر ذات ِ احد سکان عرش
از تو ثابت می شود ارکان ِعرش
بعد از آن جمع رسالت پا گرفت
افتخار ِ انبیا بالا گرفت
رو به سوی آسمان با دست راست
هر چه خوبی هرچه عشق از او بخواست
جان آن ها جان ِ من ای باراله!
دشمنم برآن که از آن ها رها
آیه ی تطهیرو نورتد هر کجا
هر پلیدی "رجس"از آن ها جدا
عشق شعله می کشد از آسمان
تا ببوسد خانه ی نُه آسمان
از تمام آن همه لاهو تیان
اذن بر جبریل آید آن زمان
جوهر امکانیان فرمان دهد
تا بیایددر کسا رو ح روان
از سما تنهاست جبریل ِ امین
راز دار ِمصطفی روی زمین
می دهد روی سخن ذات مبین
قدسیان ،کروبیان ِراستین
خلق کردم این جهان و آن جهان
از برای فاطمه جانان ِ جان
"هُم اهلُ بیت ِالنبوّه:....فاطمه
هُم ابوها بعلُها........بی واهمه
هر کجا ذکر شریف این کسا
شد اجابت هر دعای بی ریا
می رساند عشق آنان را سلام
یک سلام جاودانه با دوام.....
غزل 1
سرراهت کبوتر های حیدر
کنار بر که دل می زند پر
تویی یک جلو ه ی بی مثل و مانند
تویی جان ِ علی در جان ِداور
تو یی سیب ِدرخت آفرینش
تورا چیده ،علی مولای خیبر
صد ده پنجره وا می شود از
سحرگاهت علی !میلاد ِ ساغر؟!
حوالی ِ نگاهت سفره ی صبح
شده مهمان !دل ِ من ،شاد کوثر
تویی اول تویی در عشق آخر
گرفتار نگاهت شد پیمبر
غزل های دلم نذر نگاهت
غزل ها می دهند بوی معطر
تمام لحظه ی شعرم غزل شد
فدایت این غزل روشن ترین تر...
غزل2
تقدیم به حضرت زهرا
تنها.... حیاط ِخـــــلوت ِترانه ای تو
امشب به گوش واژه ها بهانه ای تو
در مثنوی هم در غزل شوق ِبهاری
یک اتفاق ِ خوبِ شاعــــرانه ای تو
رقص چمن در پیچ ِ پیچ ِپای پیچک
لبخند جاری بر لب ِ جوانه ای تو
در مـــحور ِپرواز چشم هر قناری
تا بی کران ِ آسمان ،نشانـــــه ای تو
بر دیده ی شبنم به وقت ِابرو باران
رنگین کمان ِشوق ِ کودکانـــه ای تو
سهم ِ تمام شعرها ی من تو هستـــــی
صبح ِ صبوح ِ سر خوش ِ شبانه ای تو
سرمست از جام جهان بین ِالستـــــــم
چون بی نهایت از دلم ،روانــه ای تو
قسیم النْاروالجنه که باشد
به غیر از فاطمه زهرای اطهر
تمام ساقه هاو شاخ اسلام
زنور ِفاطمه بی شک ،تناور
به قول مصطفی اوّل کسی که
ز او روشن شود اوّل بتو لست
نشان ِشاخ طوبی،آیت عشق
که ماه آسمانش بی افو لست
شود محبوبه ی خاص الهی
گل نیلوفر دیواربه دیوار
شود همسایه ی دشت شقایق
به شب های دعا آن چشم بیمار
بقای عهد دیرین از وفایش
خلیل چشم ِبیمارش خداوند
نفس های تمام جنّ و الانس
ز انفاس مسیحش بر می آیند
فضیلت های آن درْگران قدر
زحدّ افزون بود چون قصه ی قند
مقامش در رضایت قاب ِقوسین
شمار ذکرشان از کم جدایند
به پهلویش حقیت های قرآن
زبانش ذکر ِطاها ذکر ِیاسین
دمادم از لبش حکمت بریزد
شمیم ِآیه های طورو والتین
بهار فاطمی بستان بخندد
گل و هم نرگس و ریحان بخندد
به نام فاطمه ؛آفتاب و مهتاب
تمامش آسمان ،گریان بخندد
به مولایم علی سو گند می خورد
نسیم جاودان دشت خورشید
به نام فاطمه خیبر گشا شد
علی از مهر ِ زهرا چشم ِامّید
تمام مادران شهر خورشید
به نام ِفاطمه ٰ،زیور بگیرند
نجابت هم کرامت هم تولی
چه الگویی زاو بر تر بگیرند