سلام و عرض ادب بر اساتید خودم
سال نو بر همگان مبارک باشد و سالی پر از آرامش برایتان آرزومندم این شعر را در سه قسمت منتشر خواهم کرد
سال يك هزار و پانصد ( قسمت اول)
قصه آينده مي گويم به دوست
تا ببيند نآمده در پيش اوست
قصه آينده مي گويم از آن
تا شود افشاء برايت راز آن
ني بود آينده ايي جز پيش از اين
آرزو بودست ما را خويش از اين
پس گرت اين قاعده باشد جهان
بهترين انديشه ها را پروران
از مكان آدمي گويم به تو
از تجارت، از سياستهاي نو
روزگاري خواهد آمد در جهان
كو نبيني جنگ باشد اين چنان
دوستي باشد دگر زين دوستي
واژه ی جنگ را بماند پوستي
سال پانصد را ببين بعد از هزار
تا بگويم چون بگردد اين نگار
گر شوي امروز، ناگاهش به ديد
از تعجب خشك گردي زآن چه ديد
پس بگويي اين چه باشد اي عجب
كه اين محرم هست يا ماه رجب
خانه ها را سقفها كوتاه شوند
صد هزاران آدمي يك جا شوند
اين خيابانها كه طولانيست راه
آخرش پيدا بود با يك نگاه
صد افق را درعمودي ساز شد
پشت بام در آسمانها باز شد
راه مردم را دگر بن بست نيست
هيچ انساني دگر كژ دست نيست
پادشه گردد درون قصه ها
حكمراني بازي آن بچه ها
مرز كشورها همه برداشتند
جاي برجك سيب و زيتون كاشتند
داني اين مرز از چه رو آمد پديد
شاه را هرگز نشايد شاه ديد
موشك و خمپاره ها در داستان
مي نمايند رخ ز رسم باستان
تير ها در قصه ها مدفون شدي
هركسي از جنگ گويد دون شدي
هيچ مادر در پي فرزند نيست
هيچ انساني دگر در بند نيست
پشته ها از كشته ها نايد پديد
هيچ معشوقي غم عاشق نديد
دشمنيها در جهان كوچك شوند
جنگ را شيپورها، سوتك شوند
منطق آمد شد همه ابزار جنگ
غصه ها داريم از امروز ننگ