پنجشنبه ۱ آذر
لحظه شمار شعری از محمد یزدانی
از دفتر سنتی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ ۱۸:۲۱ شماره ثبت ۳۵۴۹۱
بازدید : ۷۴۴ | نظرات : ۲۱
|
آخرین اشعار ناب محمد یزدانی
|
پس کی بهار می گذرد اَز حوالی ام ؟
تا چشمه چشمه سر برود خشکسالی ام
شب تا سحر به راز و نیازم ستاره ریز
آیینه فرش وسعت سبز خیالی ام
در انتظار ساعت سعدی که پیش روست
لحظه شمار جلوه ی یاری جلالی ام
تا توتیای چشم کنم خاک مقدمش
پرسش کنان قدم به قدم اَز اهالی ام
آیا به یک جواب دل انگیز می رسد
این لهجه ی غریبه و لحن سوآلی ام ؟!
آری به چشمه سار نگاه کرامتش
روزی زلال می شود این بی زلالی ام
روزی که خون تازه زند جوش عاشقی
در قلب چر کمرده ی سرد و سفالی ام
::
اینجا چقدر عاشق پا در رکاب نور
من نیز سر سپرده ولی دست خالی ام
بیدار باش چشم سحر خیز من که باز
در آب و تاب منظره های شمالی ام
محمد یزدانی جندقی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیباااااااا