يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب محمد رضا لطفی
|
عـزیـزم! دوستـت دارم، کنارت شـاد و خرسندم
به روی خنــده هایت بنــده هرگز در نمــی بندم
من از شیــرینـی ِ رفتـار ِ تـو فهمیــده ام ایـن را
چـرا یک لحظه از دیـدار با تـو، دل نمـی کندم!
از اقیانــوس ِ چشمـانت بنـوشان قطـره ای من را
خمار ِ دیـدن ِ روی گلت هستم، حسابی آرزومندم
تصــور مـی کنی این التماس ِ من دلیلـش چیـست
تو مثــل ِ ماجــرا هستـی، اگر باشــی نمی گنــدم
خبـرهای ِ بـدی را این و آن همــواره می دادند،
اگـر هــم بشنــوم از تــو، بیفتـــد بـازهــم قنــدم
فقط یک بار ِ دیگر هم شـده، من را پـذیرا بـاش
کـه دنـدان ِ طمــع را همچــو عقـل و آسیـا کندم
پس از آن نیستـم شرمنـده ی ِ قـول و قـرار ِ خـود
در آغـوش ِ تو خواهـم مُـرد، این را شرط می بندم
دانشگاه شهید بهشتی
شهر زیراب سواد کوه
۲ ساعت مانده به صبح جمعه
۲۳/ ۴/ ۹۱
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.