مرا به جرم عاشقی به انزوا کشانده ای
تمام شعرمن شدی ولی مرا نخوانده ای
کبوترانه پر زدی درآسمان آبی ام
چه بی صدا پرنده را به سمت غم پرانده ای
کنار میله ی قفس شدم اسیرلحظه ها
کلاغ بی خبر منم تو لای قصه مانده ای
چه ساده مبتلا شدم به آه واشک وفاصله
چه درد عاشقانه ای تو بردلم نشانده ای
قسم به عشق وپاکی اش که از سرم نمی روی
به حکم سرنوشت اگر کنار من نمانده ای
زیبااااااا