يکشنبه ۴ آذر
كوچه خاطرات شعری از رضا محبی راد
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۳۶ شماره ثبت ۳۱۷۲
بازدید : ۱۱۵۴ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب رضا محبی راد
|
مات كه شد چشمم
بغضي در شعرم شكست !
و سيل تمام وسعت پنجره ام را برد .
آنقدر فقير ام
كه سالهاست چشمانم را
از مردم مي دزدم
پاسبانها خوابند ؟!
يادت هست ؟
من از كوچه بيزار بودم !
و تو
بدنبال بلندترين مي گشتي
در پس كدام كوچه ي ترديد
مرا گم كردي ؟
كه تاول نشسته بر دلتنگي ام
گواه مذهبت شده است .
بانو !
از پريشاني هر كوچه ي مْرتد
اگر برگردي
مرا مي يابي
يا در سماء اشك
يا در نم گل آدم
يا در خود
اگر من باشي ؛
نگذاشته ام باغچه بميرد
تا هر روز صبح
خانه براي عطرت
چاي شيرين كند !
و باز همهمه اي
كه در كوچه هاي خاطره
مي دود
و من
يك پا
بر لي لي اي مي مانم
كه با آه كشيده ام ؛
يا نه ...
هفت سال از دل سنگت را
روي هم مي چينم
و دوباره بر هم زنم
تا مرا دنبال كني !
و شب
آخر كوچه
زير تيرك چراغ برق
وقتي سينه از حجم آه
خالي مي شود
در سايه روشن سيگاري
كور مي شوم .
رضا محبي راد (مجنون)
27/2/90
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.