سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        اینگونه رُند کرد که با دشمنان نبرد؟

        شعری از

        ابراهیم حاج محمدی

        از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ ۰۳:۰۹ شماره ثبت ۳۱۲۳۸
          بازدید : ۴۹۷   |    نظرات : ۷۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

        امروز ناگزیر ،

         چه از جان خویش سیر!

        مانند روز های فراگیر تلخ و زرد

        با کوله بار مملوی از زخم و رنج  و درد

        پر واضح است  که بیراه می رویم .

        شاید به سوی عالم اشباح می رویم

         راهی است ، باز ، پر طمع ، اشباع ناپذیر

        مانند روز های سرد زمستانی ای سمج

        بر ما گذشت و می گذرد روز گار تلخ

        مائیم؟ یا نه ! مرد زمستانی ای سمج

        وین جام شوکرانِ چنان زهر مار تلخ!

        در چنگِ تنگِ فصل ِخزان شد زمین اسیر

        دهلیزهای قلب زمان سرد ــ زمهریرــ

        بیرون از آستین فلک دست دیگری است

        این کاروان به سوی عدم می رود به پیش

        این ردّ پای ما که به رم می رود به پیش

        پیرنگ ِ شعله ، شعله ی سرمست دیگری است

        در بیکران ظلمت شب خفته ایم ناز

        حال آنکه هست آدمِ بیدار ، سرفراز

        شاید فقط به خواب ببینیم ، شادمان

        بالیده ایم رو به افق های دور دست

        با ما چه کرده است ؟ چه ؟

        رؤیای دور دست!

        از نوحه ، اشک ، ماتم و حسرت چه طرف بست

        جز آن که عهد بست که از بیخ برکَنَد

        بنیان هر چه کاخ ستم پیش روی اوست

        پیدا کند هر آنچه که در جستجوی اوست

        انسان ،اگر که عشق فقط در سبوی اوست

        آن کس که درس عشق نخوانده ست استوار

        بیهوده سوده سر به زمین ، مات ، سوگوار

        حتما ، بُراق هست فقط ذوالجناح و ما

        حسرت کشیده ایم که پرواز کیمیاست!

        باور نکرده ایم که این راز کیمیاست

        گسترده شب اگر چه بساطی پر از فریب ،

        از هرچه هست روی زمین آسمان تهی است

        از ریشه های نفرت و کین آسمان تهی است

        از آن زمان که قدر ندانست ـ بی خیال ـ

        سرمایه ی گران خودش را ـ سرشت را ـ

        گم کرده است آدمی  آسان بهشت را

        فرخنده هست طالع ابلیس بد سگال!

        پرورده است روی زمین انحطاط را

        از دست داده ایم دریغ احتیاط را

        پرواز می دهیم فقط اهتزاز را

        بی بال و پر چه خوب شویم آسمان نورد

        فریاد می کنیم اگر اعتراض را

        اینگونه ــ رُند ــ کرد که با دشمنان نبرد؟
        ۲۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0