برای دخترم(1)
مثل سیگاری آتش گرفته برای دخترم
1/5 ساله بود که مادرش از من جداشد ودر16 سالگی اورا برد و741روز از دیدنش محرومم کرد وووو ...چه ها بر من گذشت!!
سال78
مثل سیگاری آتش گرفته، می شوم دود و درمان ندارم
در هجوم غمت جان پناهی، غیر دریا و توفان ندارم
رفتی و بی تو رنگ طراوت، از درخت وجودم پریده ست
برگ سبزم! بیا تا ببینی، جز تبی زرد در جان ندارم
تلخ تر از غم دوری تو، بر سر خویش می گردم آوار
در دلم غیر دریای ماتم، بر لبم غیر هذ یان ندارم
خوش تر از نام و حرف تو چیزی، بر لب شاعر طبع من نیست
بی بهار نگاه تو حتی، میل باغ و گلستان ندارم
بی تو زندانی انتظارم، مثل قلب زمین بی قرارم
در بیابان تنهایی خویش، جز نگاهی هراسان ندارم
ساقه ی تُرد من! با چه دستی، دامنم شد تهی از وجودت
تا ببیند که می پیچم از درد، تا ببیند که درمان ندارم
آه! ای بغض سیال جانم، التماس نگاه و زبانم
بی تو در انزوایی تب آلود، همدمی غیر حرمان ندارم